۱ -مشخص کنید در هر زمینه از زندگیتان چه میخواهید. شفاف بودن خواسته ها بسیار مهم است.
۲ -خواسته هایتان را واضح و دقیق بنویسید، طوری که قابل سنجش و اندازه گیری باشد.
۳ -بـرای دسترسـی بـه هدفهایتـان مهلـت تعییـن کنیـد و اگـر هدفـی هـدف یـا هدف هـای فرعـی هـم دارد بـرای آنهـا هـم مهلـت تعییـن کنیـد.
۴ -یک لیست از کلیه اقداماتی که باید انجام دهید تا به هدفتان برسید تهیه کنید.
۵ -لیست تهیه شده را بهصورت برنامهای تنظیم و اولویت بندی کنید.
۶ -بر اساس برنامه فوق فوراً کار را شروع کنید.
۷ -از همیـن امـروز تصمیـم بگیریـد هـر روز بـرای نزدیکتـر شـدن بـه هـدف اصلـی کاری بکنیـد. ایـن عـادت کـه هـر روز در ایـن جهـت اقدامـی بکنیـد بـه کارتـان شـتاب میدهـد. اقـدام روزانـه عزمتـان را راسـخ، انـرژی شـما را افزایــش و میتوانــد نقطــه عطفــی در زندگیتــان باشــد.
خودتان را متعهد کنید که همیشه برتر باشید
بـرای دسـتیابی بـه عملکـرد برتـر خـود را متعهـد کنیـد و از همیـن امـروز تصمیـم بگیریـد کـه در حـوزه کاریتـان جـزء ۱۰ درصـد برتـر باشـید و در ایـن راه از هیـچ تلـاش، فـداکاری و صـرف وقـت دریـغ نکنیـد.
اشـخاصی کـه بـه علـت تجربـه محـدود و خـود نابـاوری هرگـز بـه فکرشـان خطـور نکـرده کـه میتواننـد در کاری عالـی باشـند اگـر گاهـی عملکـرد خوبـی هـم داشـته باشـند آن را بـه شـانس و اتفـاق نسـبت میدهنـد.
این را باور داشته باشید که هر کس که امروز عملکرد خوبی دارد، زمانی عملکرد ضعیفی داشته است.
زندگــی ماننــد یــک ســلف ســرویس اســت. هیچکــس چیــزی را بــه شــما نمیدهــد. شــما نمیتوانیــد ســر میــز بنشــینید و انتظــار داشــته باشــید دیگــران بــه شــما خدمــت کننــد. بایــد بلنــد شــوید، قبــول مســئولیت کنیــد و بــه
خودتــان خدمــت کنیــد.
خوشـبختانه راه موفقیـت در زندگـی هرگـز تعطیـل نمیشـود و بـه مـدت ۲۴ سـاعت بـاز اسـت. شـما میتوانیـد بـا تصمیمـات بهترتـان دوسـت یـا دشـمن خودتـان باشـید.
آیا شما هنگام غذا خوردن میتوانید تمام توجهتان را روی غذا خوردن و لذت و ثمره آن معطوف کنید. یا اینکه از افکار مربوط به گذشته و آینده آشفته اید؟
تمرکز واقعی یعنی اینکه اگر شما در طول روز به پنج فعالیت مشغولید، در هر فعالیت صرفا به آن فکر کنید و از افکار مربوط به کارهای دیگر آسوده باشید. موفقیت روزانه ما تماما به میزان تمرکز ما بر امور روزانه ارتباط دارد.
تمام نوابغ جهان کسانی بودند که از قدرت تمرکز فوقالعاده ای برخوردار بودند. آشفتگی و شوریدگی ذهنی، عملا شما را به هیچ عنوان موفق نمیکند. وقتی کار میکنید به خانواده می اندیشید، وقتی با خانواده به سر میبرید از شغل خود نگرانید و وقتی ورزش میکنید در اندیشه تحصیل هستید... و این اتلاف وقت است.
واقعیت ها در مورد تمرکز:
فکر کردن به یک موضوع خاص به صورت مطلق و کامل برای هیچ انسانی امکانپذیر نیست.
تعریف تمرکز: تمرکز حواس همانقدر میتواند واقعی باشد که عوامل حواس پرتی واقعیت دارند. پس باید حواس پرتی را به عنوان یک واقعیت انکار ناشدنی بپذیریم.
تمرکز حواس به جز نسبی بودن خاصیت اکتسابی دارد یعنی میتوان آن را به عنوان یک مهارت یاد گرفت و ماهر شد.
تمرکز فکر در وهله اول یک تلاش ذهنی است برای انسجام بخشیدن به فکر و جمع و جور کردن آن. اینکه هنگام مطالعه پس از چند لحظه عوامل حواس پرتی به سراغمان میاید کاملا طبیعی است اما کاری که باید انجام دهیم این است که سریع افکار خود را جمع و جور کنیم و هربار که متوجه شدیم فکرمان از مسیر اصلی منحرف شده فورا به موضوع اصلی برگردیم.
تمرین افزایش تمرکز: یک ماه هر روز 5 الی 10 دقیقه به یک موضوع ویژه فکر کنید. ابتدا یک جسم حقیقی مثلا یک قرص نان و سپس به اسامی معنی مانند عشق، فداکاری و ... فکر کنید. اگر در ذهنتان تصویر دارید پس در حال فکر کردن هستید اگر نه بدانید فکرتان منحرف شده...
علاقه مهمترین شرط در تمرکز حواس است. وقتی شما به موضوعی علاقه دارید خودبخود به آن موضوع متمرکز میشوید. هرچه علاقه به یک موضوع خاص بیشتر باشد تمرکز بیشتر شده و مرور ذهنی بیشتر میگردد و در نتیجه به خاطر سپاری افزایش پیدا میکند و به موفقیت و پیشرفتتان در آن زمینه کمک میکند. پس علاقه به یک موضوع میتواند تا حدود زیادی موفقیت را در آن زمینه تضمین کند.
اگر با ۵ نفر با اعتماد به نفس دوستی کنید،
شما ششمین نفر خواهید شد.
اگر با ۵ نفر باهوش دوستی کنید
شما ششمین نفر خواهید شد.
اگر با ۵ نفر ثروتمند دوستی کنید
شما ششمین نفر خواهید شد.
اگر با ۵ نفر اهل علم دوستی کنید
شما ششمین نفر خواهید شد.
اگر با ۵ نفر بیکار دوستی کنید
شما ششمین نفر خواهید شد!
افراد موفق بیش از هرچیزی مراقب دوستیهای خود هستند !
کاریزما از ریشه ای یونانی به معنای "هدیه" نشات می گیرد، مجموعه ای از صفات و رفتارهاست که فرد را با دیگران پیوند می دهد.
یک فرد کاریزماتیک ، دوست داشتنی، قابل اعتماد، فعال و در بسیاری از موارد جادویی است. افراد دارای کاریزما، ابرازگر، قوی و با اعتماد به نفس ، امیدوار و صمیمی هستند. آنها در بیشتر موارد به دیگران توجه می کنند و نوعی جذابیت درونی دارند که دیگران را به خود جذب می کنند. داشتن کاریزما در شغل و حرفه اهمیت بسیاری دارد، حتی اگر شما یک نقش مدیریتی نداشته باشید. زمانیکه کاریزما دارید، دیگران تمایل دارند که با شما کار کنند، ایده های شما را می پذیرند ، به نظرات شما اعتماد می کنند و بسیار علاقه مندندکه تحت تاثیر شما باشند .
کاریزما و قدرت کاریزما شکلی از "قدرت مرجع" است که روانشناسان اجتماعی مثل جان فرنچ و برترام راون آن را به عنوان یکی از 4 پایه قدرت تعریف کرده اند. قدرت مرجع قدرتی است که شما آن را دارید چون دیگران شما را دوست دوست دارند و به شما احترام می گذارند.
کاریزما به مجموعه ای از صفت ها و رفتارها اطلاق می شود که با کنار هم قرار گرفتن آنها، شخصیت شما به ییکشخصیت جذاب و کاریزماتیک تبدیل می شود .
پژوهش های بسیاری نشان می دهد که شما می توانید این صفت را بیاموزید و به کمال برسانید. برخی از مطالعات به این نتیجه دست یافتند رهبرانی که قادر بودند سختی ها را تحمل کنند بیشتر در ارتباط با تیم خود کاریزماتیک بودند و افرادی که دیدگاه
مثبتی داشتند با احتمال بیشتری کاریزما داشتند. هم چنین آنچه که افراد برای گفتن انتخاب می کنند می تواند بر کاریزمای آنها موثر باشد.
نکته : یک سوء تعبیر رایج درباره کاریزما این است که کاریزما ارتباط زیادی با جذابیت ظاهری دارد . اگرچه جذابیت ظاهری به دوست داشتنی بودن شما در موقعیت های مختلف کمک می کند، به طور خاص تنها مولفه مورد نیاز برای داشتن کاریزما نیست.
زیبایی، یک تکه از این پازل است. رفتار و اعتقادات شما بیش از ظاهر، در داشتن کاریزما تاثیر دارد. ایجاد کاریزما نیازمند زمان و تلاش است.
مولفه های مهم کاریزما
زبان بدن و حضور موثر از مولفه های مهم کاریزما است. زبان بدن صحیح می تواند بدون گفتن هچ کلمه ای، قدرت، صمیمیت و دوست داشتنی بودن شما را افزایش دهد. تقویت زبان بدن را با محکم ایستادن آغاز کنید .
شانه هایتان را صاف و محکم و سرتان را بالا نگه دارید. داشتن حالت بدنی خوب نه تنها شما را با اعتماد به نفس و مسلط نشان میدهد، به شما این احساس را می دهد که در مسیر موفقیت هستنید. تحقیقات نشان می دهد که افراد کاریزماتیک گرایش دارند که بسیار مثبت باشند. بنابراین بیشترین تلاش خود را برای داشتن دیدگاه و نگرش مثبت به کار گیرید. حضور فعال اندکی با زبان بدن متفاوت است و با کیفیت توجه شما ارتباط دارد.
زمانی که شما حضور موثر دارید، تمام توجه خود را به فردی می دهید که با او هستید و به ذهن خود اجازه نمی دهید که به چیزدیگری مشغول شوید. شما خود و توجه تان را تنها به آن فرد اختصاص می دهید. برای تقویت حضور موثر ، با یادگیری مهارت گوش دادن فعال آغاز کنید. زمانی که یک نفر با شما صحبت می کند ، مطمئن شوید که توجه کامل خود را به صحبت های او معطوف کرده اید. نگران این نباشید که پس از پایان یافتن حرف او شما چه خواهید گفت. بیشترین تلاش خود را برای ماندن در همان لحظه و هشیاربودن به کار گیرید. حتما از تاثیر این مهارت روی روابط خود شگفت زده خواهید شد.
انتقال احساس خوب
افراد کاریزماتیک باعث می شوند که دیگران احساس مهم بودن و خوب بودن بکنند. به جای تمرکز بر موفقیت های خودشان حجم زیادی از زمان و انرژی خود را به تلاش برای انگیزه دادن به دیگران اختصاص می دهند. با کمک به افراد دیگر آنها محیطی پر ازانرژی مثبت خلق می کنند، محیطی که مانند یک مغناطیس دیگران را به خود جذب می کند .
شما می توانید این مهارت را با کمک کردن و تحسین دیگران در زمانی که به آن نیاز دارند، در خودتان تقویت کنید. با شخص مقابل خود به گونه ای برخورد کنید، گویا مهمترین شخصی است که امروز ملاقات می کنید.نسبت به پیشرفت ها و موفقیت های خود فروتن و متواضع باشید و زمانی که دیگران کاری را خوب انجام می دهند، صادقانه آنها را تحسین و از آنها سپاسگزاری کنید. همچنین می توانید برای اعضای کم تجربه ی تیم خود مربی باشید و یا گه گاه به صورت اتفاقی کارهای مهربانانه ای مثل بردن شیرینی، تنقلات یا قهوه برای همکاران پرکار انجام دهید . هم چنین یک لبخند از روی مهر و صداقت در زمان مناسب می تواند در افراد احساس خوبی ایجاد کند .
توجه صمیمیت و صداقت تا حد زیادی در شکل دهی کاریزما اهمیت دارد . اگر در تحسین دیگران، به صورت مکانیکی یا دور ازواقعیت رفتار کنید، دیگران متوجه عدم صداقت شما خواهند شد.
هوش هیجانی و همدلی
یک ارتباط قوی بین هوش هیجانی و کاریزما وجود دارد. رهبران با هوش هیجانی از احساسات خود و هم چنین احساسات اطرافیانشان به خوبی آگاهند .
این آگاهی به آنها اجازه می دهد که در شرایط بحرانی و استرس زا آرام و قوی باشند و نیازهای عاطفی دیگران را به خوبی برآورده کنند. همدلی بخش مهمی از این مهارت است . زمانی که شما قادر باشید دیدگاه ها، خواسته ها و نیازهای دیگران را درک کنید،
پنجره ای رو به درک و ارتباط عمیق تر گشوده اید. هوش هیجانی و مهارت همدلی خود را از طریق به کنترل درآوردن احساسات خصوصا در زمان خستگی و استرس تقویت کنید. هم چنین توجه به دیگران (از طریق دقت به زبان بدن و آنچه می گویند) شما را
قادر خواهد کرد تشخیص دهید آنها چه خواسته و نیازی دارند و در نتیجه واکنش مناسبی نشان دهید.
اعتماد به نفس و قاطعیت
افراد کاریزماتیک اعتماد به نفس دارند و می دانند چگونه قاطع باشند. با ساختن اعتماد به نفس شروع کنید. شما می توانید این ویژگی را از طریق به کارگیری بیشتر توانایی های خود در محل کار، تعیین و دستیابی به اهداف کوچک، و کسب دانش و مهارت های
موردنیاز برای بهتر کار کردن ، در خود تقویت کنید .
علاوه بر این موارد بهتر است مهارت صحبت کردن در جمع را در خود بهبود بخشید به گونه ای که بتوانید در مقابل یک گروه با اعتماد به نفس و واضح و رسا صحبت کنید. قاطعیت تا حدودی متفاوت است. زمانی که شما قاطع (ابرازگر) هستید، خواسته ها و نیازهای خود را مطرح می کنید و در عین حال به خواسته ها و نیازهای دیگران احترام می گذارید .
افراد قاطع قدرت فردی خود را نشان می دهند اما این قدرت را با مهربانی ، احترام و متانت مورد استفاده قرار می دهند. ابراز وجودو اعتماد به نفس به دنبال یکدیگر می آیند. پس از آنکه اعتماد به نفس خود را افزایش دادید، می توانید از طریق تشخیص نیازها و خواسته های خود در هر موقعیت و هم چنین شناسایی خواسته ها و نیازهای دیگران ، روی توانایی ابراز وجود خود کار کنید. برای آنچه که نیاز دارید، محکم به پا خیزید اما این کار را با احترام انجام دهید .
ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می کنند
ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می سازند
ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می روند
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می زنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می کنند.
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می کنند.
براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ...!
ژان پل سارتر
از چرچیل نخست وزیر انگلستان در ایام جنگ جهانی دوم پرسیدند که آیا میدانستی فاتح جنگ خواهی شد؟
پاسخ داد: با یک حادثه ساده پی بردم که جنگ را خواهیم برد...
شرکت در جلسهای حیاتی در راس ساعتی معین الزامآور شد. چرچیل میگوید: به علت اشتغال به کارهای دیگر چند دقیقه مانده به جلسه به رانندهام گفتم مرا فوری به محل جلسه برساند. راننده مسیر کوتاه اما ورود ممنوع را انتخاب کرد.
وسط خیابان ناگهان افسر راهنمایی و رانندگی قبض جریمه به دست در حین بمباران پیدا شد و دستور توقف داد. راننده گفت: «نخستوزیر است و به جلسه محرمانهای میرود و باید در راس ساعت به جلسه برسد و به همین دلیل از خیابان ورود ممنوع استفاده کردم».
افسر با خونسردی گفت: «هم ماشین و هم نخستوزیر و هم وظیفهام را خوب میشناسم».
چرچیل از افسر میخواهد تا جریمه را به نام او بنویسد اما افسر میگوید: «جریمه متعلق به راننده خاطی است و باید نام وی نوشته شود اما شما میتوانید شخصا پرداخت قبض را بر عهده بگیرید».
با تسلیم قبض، چرچیل دستور دور زدن را به راننده داد چرا که نمیتوانست اجازه دهد در خیابانی که ورود ممنوع است حتی پس از جریمه حرکت داشته باشد!
وقتی راننده مشغول دور زدن شد چرچیل با لبخندی خاص سیگار برگش را روشن کرد
و گفت: «جنگ را میبریم ... !!»
راننده گفت: قربان، جریمه شدیم !
زیر بمباران ماندیم، به جلسه نمیرسیم !
افسر راهنمایی اجازه نداد چند قدم دیگر جلو برویم که به موقع به جلسه برسیم، و شما از پیروزی میگویید؟!»
چرچیل پاسخ میدهد:
«جنگ را میبریم ، چون قانون حاکم است و خیابانهای لندن به رغم بمباران سنگین دشمن با قانون اداره میشود».
کتاب توفان نزدیک میشود
خاطرات جنگ دوم جهانی
ینستونن رچیلل
وقتی تحصیلات تکمیلی را شروع کردم، متوجه شدم که روانشناسان مدتها از خود پرسیدهاند که چرا بعضیها موفق میشوند و بعضی دیگر شکست میخورند. از میان اولین روانشناسان میتوان فرانسیس گالتون را نام برد که درباره این موضوع با پسرخاله ناتنیاش چارلز داروین مباحثه میکرد.
گالتون از همه نظر یک کودک نابغه بود. او در چهارسالگی میتوانست بنویسد و بخواند. در شش سالگی، زبان لاتین و تقسیم طولانی را بلد بود و میتوانست جملاتی از شکسپیر را از
حفظ بگوید. یاد گرفتن برای او خیلی آسان بود.
در سال 1869 ،گالتون اولین مطالعه علمیاش روی سرچشمههای موفقیت را منتشر کرد.
او بعد از اینکه فهرستهایی از چهرههای مشهور در علوم پایه، ورزش، موسیقی، شعر و حقوق و و البته حوزههای دیگر را تهیه کرد، هر نوع اطلاعات دیگر مربوط به آنها را که میتوانست، جمع کرد. گالتون اینطور نتیجهگیری کرد که افراد موفق از سه جهت برجستهاند: آنها «توانایی» غیرمعمولی را همراه با «اشتیاقی » استثنایی»ظرفیت برای کار سخت« از خود نشان میدهند.
بعد از خواندن پنجاه صفحه اول کتاب گالتون، داروین نامهای برای پسرخالهاش نوشت و تعجبش را از این ابراز کرد که چرا استعداد نقش اصلی را در فهرست کوتاه ویژگیهای ضروری ایفا کرده است. داروین نوشت: »تو به نوعی حالت مخالف را توضیح داده ای. چون من همیشه معتقدم که به جز کودنها، سایر انسانها فرق زیادی در هوش ندارند و تنها تفاوتشان در اشتیاق و سختکوشیشان است و همچنان فکر میکنم که مهمترین تفاوت همین است.«
البته، داروین خودش هم یکی از همان نخبگانی بود که گالتون سعی میکرد بشناسد.
داروین که او را بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین دانشمندان تاریخ میشناسند، اولین کسی بود که تنوع در گونههای گیاهان و حیوانات را بهعنوان پیامدی از گزینش طبیعی تشریح کرد.
داروین مشاهدهگر بینظیری نهتنها برای گیاهان و جانوران، بلکه برای انسانها نیز بود. شغل او از یک نظر، مشاهده تفاوتهایی جزئی بود که درنهایت به بقا منجر میشدند.
بنابراین بهتر است وقفهای داشته باشیم تا عقیده داروین در مورد عوامل تعیین کننده موفقیت را بررسی کنیم. یعنی باور او به اینکه اشتیاق و سختکوشی درنهایت اهمیت بیشتری از توانایی هوشی )استعداد( دارند.
در مجموع، زندگینامهنویسان داروین ادعا نمیکنند که او صاحب هوشی فراطبیعی بوده باشد. او قطعاً باهوش بود، اما دانش مثل درخشش صاعقه به او الهام نشده بود. او از جهتی یک زحمتکش واقعی بود. خودزندگی نامه نوشت داروین این دیدگاه را اثبات میکند. او اعتراف میکند: »من هیچ بهرهای از آن درک سریعی ندارم که در برخی انسانهای باهوش هویداست.
قدرت من برای پیگیری یک زنجیره افکار کامالً انتزاعی و طولانی بسیارمحدود است.« او فکر میکرد که نه ریاضیدان خیلی خوبی خواهد شد و نه یک فیلسوف و حافظه او هم پایینتر از حد متوسط بود. »حافظه من آنقدر ضعیف است که هیچوقت نتوانستهام یک تاریخ یا یک خط شعر را بیشتر از چند روز به یاد داشته باشم.«
شاید داروین متواضع هم بوده است. اما او هیچ ابایی نداشت که قدرت مشاهده و تمرکزی را تحسین کند که برای درک قوانین طبیعت به کار میبرد: »فکر میکنم که من در تمرکز و مشاهده دقیق چیزهایی که خیلی راحت از توجه دور میمانند، از افراد عادی جلوتر باشم. پیشه من تقریباً به همان اندازه عالی است که میتوانست در مشاهده وجمعآوریی حقایق باشد.
مهمتر از همه، عشق من به علوم طبیعی است که ثابت و پرشور باقی مانده است.«
یک زندگی نامه نویس ، داروین را بهعنوان شخصی توصیف میکند که تا مدتها بعد از اینکه دیگران مسائل متفاوت و بیتردید سادهتری را انتخاب میکردند به تفکردرباره سوالات مشابه ادامه میداد.
پاسخ معمول به سردرگمی درباره یک مسئله این است که بگویید: »بعداًدرباره اشش فکر خواهم کرد« و بعد در عمل آن را فراموش کنید. اما در مورد داروین، احساس میکنید که او عمداً در این فراموشی نیمه مشتاقانه گرفتار نمیشود. او هم سوالات را در پس ذهنش زنده نگه میدارد، درحالیکه منتظر زمانی هستند که کمی اطلاعات مرتبط مطرح شوند. به عبارتی دیگر او یک آدم سرسخت و سختکوش بود...