همزمان با آغاز سال جدید ضمن اینکه به پیشواز فصل بهار میرویم جا دارد ماهم مثل طبیعت شروع به تغییر و تحول کنیم. لازمه این تحول، تغییر افکارمان است. باید افکار کهنه و پوسیده قدیمی را دور بیندازیم و همانند بهار پاکی و طراوت را بر صفحه وجودمان بنشانیم. همانند طبیعت که چهره خشن خود در زمستان را با رویش گل و سبزه زینت میبخشد ما نیز باید تبسم و خنده را جایگزین اخم و ناراحتی کنیم. به جای زانوی غم بغل کردن همانند پرندگان بهاری نوای شادی سر دهیم و از فرصتی که خدا در اختیارمان گذاشته از زیبایی های زندگی نهایت بهره را ببریم.
روزهایی در زندگی من هستند که به جز خلوت کردن با خودم هیچ سرگرمی ای سراغ ندارم. خلوتی پر از افکار پریشان و غالبا منفی. غوطه ور شدن در موضوعاتی مبهم و گیج کننده که هیچ حاصلی جز رسیدن به فلسفه پوچی ندارد و روح را بیشتر به انزوا میکشاند. ادامه این فرآیند فکری میتواند تنها ابزار مبارزه با مشکلات یعنی امید را از آدمی بگیرد. در این کشاکش درونی ناگهان مغزم به فکر یک چاره و یا شاید پادزهری به منظور اجتناب از این افکار مهلک میفتد. اینکه به جای فرار و گریز از مشکلات، با اقتدار تمام با آنها روبرو بشم و همواره با مبارزه کردن با سختی ها بساط سرگرمی ام را مهیا کنم. تصمیم قاطع به عبور از دشواری های زندگی خودبخود به زندگی ام معنا میدهد و آن را از حالت پوچی خارج میسازد. لمس حس شجاعت و شهامت در رویارویی با چالش ها شاید از بهترین تجربه هایم در زندگی باشد که توصیف آن در قالب کلمات نمیگنجد. آری حق با برنارد شاو است که میگوید:
راز بدبخت بودن این است که وقت فراغت داشته باشید و بتوانید به اینکه خوشبخت یا بدبخت هستید، فکر کنید.
در آثار برجسته روانشناسی به تناوب میبینیم که میل جنسی یکی از نیازهای اساسی انسان است و برای سلامتی جسم و روح مفید است. اما در صورتی که این نیاز پاسخ داده نشود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا روی عملکرد ما در زندگی تاثیر خواهد گذاشت؟ آیا تابحال بوده کسی به خاطر برآورده نشدن نیاز جنسی دچار نوعی اختلال شده باشد؟ اینا شاید سوال بسیاری از جوانان جامعه حال حاضر کشورمان باشد که شرایط ازدواج برایشان مهیا نیست و یا زوج هایی که از همدیگر جدا شده اند و یا به هر دلیلی امکان رابطه جنسی برایشان فراهم نیست. در اینجا مطلبی از کتاب "انسان و سمبول هایش "|ثر" کارل گوستاو یونگ" در این باره میگذارم که شاید جالب توجه باشد.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻓﺮیدهای است ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﭼﯿﺮﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﻏﺮﺍﯾﺰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ میﺗﻮﺍﻧﺪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﺮﮐﻮﺏ، ﺩﮔﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺟﺮﯾﺤﻪﺩﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﻭ میﺩﺍﻧﯿﻢ هیچگاه ﺣﯿﻮﺍﻥ، ﺧﻄﺮﻧﺎﮎﺗﺮ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﯽ میﺷﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻏﺮﺍﯾﺰ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﺷﺪه میﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﯿﺮه ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﺑﮑﺸﺎﻧﻨﺪ!
با من از ثروت سرزمینی که مردمش در نفرت، نژادپرستی، ملی گرایی، نادانی و جنگ غوطه ورند صحبت نکنید.
نیجریه یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیاست و بیشترین معادن را در اختیار دارد؛ این کشور یکی از بزرگترین صادرکننده های نفت در دنیاست، اما حال و اوضاعش را نگاه کن! چرا اینگونه است؟ زیرا مردمش از نفرتهای نژادی سیراند و این کشور عرصه نزاع و درگیری و تاخت و تاز گروههای مختلف است.
در مقابل
سنگاپور، کشوری که روزی رئیس جمهورش میگریست، زیرا رئیس کشوری بود که در آن آب شرب یافت نمیشد... امروز میزان درآمد سرانه اش بیشتر از ژاپن است..!!
امروزه کشورهای عقب مانده نگاه شان را معطوف به درون زمین کرده اند تا از موهبت آن خود را سیر کنند..!! این درحالی است که انسان بخودی خود تبدیل به سرمایه ای موفق و سودآور گشته است. آیا تا به حال اندیشیده ای که برای گوشی گلکسی و یا آیفنی که از بازار میخری چقدر هزینه شده است؟ شاید هزینه ساخت آن به یک دلار هم نرسد؛ چند گرم آهن، یک تکه شیشه و مقداری پلاستیک، اما تو برای خرید آن صدها دلار هزینه میکنی، چیزی معادل دهها بشکه نفت و گاز.
اما دلیلش چیست؟ دلیلش این است که کشور سازنده آن، از تولیدات عقل های بشری بهره میبرد و صاحب ثروت اندیشه است.
آیا میدانی که شخصی مثل بیل گیتس مؤسس شرکت مایکروسافت هر ثانیه 226 دلار درآمد دارد، چیزی معادل ذخایر کشور یمن و کشورهای خلیج.
شما نمیتوانید با یکی از شرکتهای فناوری کامپیوتر کنار بیایید!!
آیا میدانی که ثروتمندان دنیا، صاحب چاه های نفت و ثروتهای طبیعی نیستند، بلکه صاحبان همین نرم افزارهای ساده ای هستند که در گوشی تو نصب است؟!
آیا میدانی که سود شرکتی چون سامسونگ در طول یک سال 327 میلیارد دلار است. صد سال طول میکشد تا ما چنین مبلغی را از تولید داخلی خود بدست آوریم...!!؟؟
برادر و خواهر عزیزم! هر کجا که هستی، در شرق، غرب، شمال، جنوب؛ و فکر میکنی ثروتی داری که بدون نیاز به عقلت، تو را بی نیاز میگرداند، این اوهام را از خود دور کن؛ بدون عقلانیت هیچ ثروتی بدست نخواهد آمد. ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست خورد، اما در کمتر از پنجاه سال با علم و تکنولوژی از دنیا انتقام گرفت؛ اما انسانهای کودن همچنان از تو میپرسند مذهبت چیست؟ از کدام قبیله ای؟
دکترفاروققاسم
دانشمند عراقی الاصل تابع نروژ
من بزرگترین درس زندگیم را در مارس 1945 و 276 پا زیر آب در سواحل هند و چین یاد گرفتم. من یکی از 88 نفر سرنشین زیردریایی بایا اس اس 380 بودم . ما روی رادار دیده بودیم که یک گردان از رزمناوها،اژدرافکن ها و کشتی های ژاپنی به طرفمان می آیند.ظاهرا یک هواپیمای ژاپنی توانسته بود زیردریایی ما را در عمق 60 پایی ردیابی کند و موقعیت ما را به کشتی اژدرافکن گزارش دهد.
برای آن که رد گم کنیم تا عمق 150 پایی پایین رفتیم و برای آنکه کمترین صدایی از زیردریایی بیرون نیاید، حتی هواکش ها و دستگاههای تهویه مطبوع آن را هم خاموش کردیم.سه دقیقه بعد حمله شروع شد و شش اژدر در نزدیکی ما منفجر شد، و ما ناچار شدیم به عمق 276 پایی برویم و همه داشتیم از وحشت میمردیم. اژدرافکن ژاپنی نزدیک به پانزده ساعت بالای سر ما مانور داد و اژدر انداخت.
بقدری ترسیده بودم که نفسم در نمی آمد و به خود میگفتم مرگم فرا رسیده است. پانزده ساعت تمام به ما حمله کردند و بعد ناگهان همه جا را سکوت فرا گرفت. معلوم شد ذخایر اژدرافکن ژاپنی تمام شده و او دنبال کارش رفته بود.
در آن پانزده ساعت که بر من هزار سال گذشت، همه خاطرات گذشته و کارهای بدی که انجام داده بودم جلوی چشمم مجسم شدند. یادم آمد که قبل از ورود به ارتش در یک دفتر کار میکردم و از ساعات کار زیاد، حقوق کم، و نگرفتن پاداش و ترفیع گله میکردم و از همه بدتر اینکه تحمل بدخلقی های رئیسم را هم نداشتم.
یادم آمد که چطور شب ها خسته و عصبی به خانه برمیگشتم و سر هر موضوع جزئی با زنم دعوا میکردم و هر وقت جلو آینه می ایستادم، چقدر از زخم کوچکی که در اثر تصادف با اتومبیل توی صورتم ایجاد شده بود، احساس تاسف میکردم. خدا میداند آن نگرانی های جزئی که در گذشته ها آنقدر به نظرم بزرگ و مهم جلوه میکردند، در آن اعماق هولناک اقیانوس و هنگامی که با مرگ دست و پنجه نرم میکردم، چقدر بی اهمیت و مسخره جلوه میکردند. همان جا بود که با خودم شرط بستم که اگر یک بار دیگر چشمم به خورشید بیفتد و ستاره ها را ببینم دیگر هرگز برای هیچ چیز نگران نشوم. بله در آن پانزده ساعت مرگبار بیش از چهار سالی که در دانشگاه سیراکیوز درس خوانده بودم، به آیین و اصول زندگی واقف شدم.
برگرفته از کتاب آیین زندگی اثر دیل کارنگی
درگذشتههای دور، اصطلاح عاملان مرگ همه را به یاد عفونت و بیماری و جنگ و مواردی از این دست میانداخت؛ اما به نظر میرسد که امروز، استرس در زندگی شخصی و استرس شغلی از جمله شتابدهندههای مهم حرکت انسان به سوی مرگ هستند.
از طرفی دیگر، اضطراب و ترس سه مقوله با اهمیت هستند چونکه بدن ما را برای واکنش در برابر تهدیدها آماده میسازند. بدن با افزایش هورمون آدرنالین- هورمونی که انقباض عضلانی و ریتم تنفس و ضربان قلب را افزایش میدهد - و از طریق عکس العمل هایی مانندمبارزه، فرار و درجا فریز شدن آماده میشود.
استرس زمانی اتفاق میافتد که چیزی تعادل شما را برهم بزند و یا باعث تغییراتی شود که استرسزا باشد.منشا استرس را استرسور stressor میگویند که این میتواند عاملی فیزیکی در دنیای خارجی باشد و یا عاملی عاطفی باشد که بصورت درونی در شما ایجاد شده است. اگر استرسور را از خود دور کنید استرس نیز از بین خواهد رفت.اضطراب تلاش شما برای در امان ماندن در برابر خطرات احتمالی است
اضطراب را پاسخ عاطفی به یک تهدید مبهم یا ناشناخته تعریف میکنند، بعنوان مثال حس اینکه رئیستان از کاری که انجام دادید راضی نباشد. اضطراب معمولا بر اساس تهدیدی قابل تصور است و یا تهدیدی که هنوز صورت خارجی بخود نگرفته باشد. اضطراب باعث میشود که برای برطرف کردن و وارد عمل شدن نسبت به آن تهدید آمادگی پیدا کنید. همانند استرس که افراد مختلف
میزان استرس متفاوتی در برابر یک عامل تجربه میکنند، سطح اضطراب ایجاد شده برای هر تهدید نیز میتواند کاملا وابسته به شخص باشد.
درمان اضطراب در محل کار شامل درک تهدید ادراکی، علت پاسخ شخص به آن تهدید و به منظور ایجاد حس امنیت به آنها کمک کنیم تا نسبت به تهدید متصور معقولانهتر فکر کنند..و اما ترس تلاش شما برای در امان ماندن در برابر خطرات واقعی است.
زندگی رنج است.
رنج حاصل دلبستگی هاست( دلبستگی به اشیاء، عقاید، افراد و زنده ماندن)
پادزهری برای رنج وجود دارد: ترک آرزو، دلبستگی و ترک خویشتن.
برگرفته از فلسفه شوپنهاور و آیین بودا
خوشبختی یعنی بازی های کودکانه
خوشبختی یعنی فکری بدون دغدغه
خوشبختی یعنی خواندن رمان مورد علاقه کنار شومینه در یک شب برفی
خوشبختی یعنی تنفس هوای سالم
خوشبختی یعنی از ته دل خندیدن با صمیمی ترین دوستت
خوشبختی یعنی لذت دقیق شدن در اسرار کائنات
خوشبختی یعنی بیدار شدن با صدای گنجشک ها به جای صدای زنگ در صبح شنبه
خوشبختی یعنی نواختن ساز مورد علاقه