هنر ظریف بیخیالی یا هنر رندانه به ت*خ* م گرفتن اثری جذاب و خواندنی از مارک منسن، نویسنده و وبلاگ نویس آمریکایی است.
این کتاب پرفروش نیویورک تایمز درباره درک بهتر زندگی است. یک جنبش پوزیتیویستی وجود دارد که ما را وادار می کند همیشه تجربیات مثبت داشته باشیم. مانند زندگی بلاگر های اینستاگرامی این جنبش به ما میقبولاند که باید بیشتر خرج کنیم دندان هایمان را لمینیت کنیم دماغ مان را عمل کنید تا ارزشمند باشیم
با این حال، واقعیت اینگونه نیست. ما استثنایی نیستیم، اما متوسط هستیم. این کتاب توضیح می دهد که چرا این حرکت مضر است و چرا غیر واقعی است.
این کتاب به خواننده کمک می کند تا با نشان دادن چیزهای مزخرف به محدودیت زندگی خود پی ببرد.
اولین محدودیت این است که ما مقدار محدودی از مشکلات را برای به تخم گرفتن داریم. وقتی این حد را بدانیم، میتوانیم به درستی انتخاب کنیم که به چه چیزهایی باید اهمیت بدهیم و چه چیزهایی را نباید اهمیت بدهیم.
شادی موضوع ظریفی است، اما برخورد با آن از منظری متفاوت همیشه مفید است.
نویسنده دیدگاه متفاوتی نسبت به همه رسانه ها ارائه می دهد. در این دیدگاه جدید، ما یاد می گیریم که حتی تلاش نکنیم و حتی تسلیم شویم !
این کتاب لحنی دارد شبیه رفیقی که بد دهن است ولی خیر خواه و عاقل هم هست
در طولی زمانی که شما این کتاب را میخوانید ممکن است از نحوه گفتار بی ادبانه نویسنده خنده تان بگیرد مارک منسون بسیار طناز است و ما باید از مترجم این کتاب یعنی ارشاد نیک خواه متشکر باشیم که توانسته با این مهارت ترجمه کند و متن کتاب را توانسته به خوبی به فارسی برگرداند.
حرف حق من
ممکن است شما بگویید این کتاب دارد خواننده را به سمت تنبلی سوق میدهد اما اشتباه میکنید مارک منسون نویسنده این کتاب این افراد تنبل را ک*و*ن گشاد خود محق بین خوانده است این کتاب مثل یک دوست طناز و کمی بی ادب حقایقی را بی تعارف به شما میگوید و نگرش شمارا بالغ تر میکند و به شما می اموزد به چه چیز هایی در زندگی اهمیت بدهید و به چه چیز هایی اهمیت ندهید و چگونه رشد کنید .
مارک منسن کیست؟
مارک منسن نویسندهی مشهور آمریکایی متولد سال ۱۹۸۴ است. او از نسل تازهای از نویسندگان انگیزشی بهحساب میآید که بر خلاف نسل گذشته معتقد نیستند با تلاش به هر چیزی که بخواهید دست پیدا میکنید. او در دانشگاه بوستون درسخوانده است و اولینبار کارش را بهعنوان یک وبلاگنویس شروع کرد. وبلاگ او در حوزهی خودباوری و رشد فردی بسیار مشهور است.
امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید این کتاب با داستان هایی که از افراد سرشناس میگوید نگرش شمارا بالغ تر میکنید و باعث میشود رویکرد بهتری به زندگی داشته باشید.
در زیر پاراگراف هایی جالب از متن کتاب رو انتخاب کردم و براتون آوردم. امیدوارم که خوشتون بیاد.
"قدرت زیاد مسئولیت زیادی با خود میاورد و برعکس".
"مشکلات به زندگی ما معنا و اهمیت میدهند در نتیجه فرار از مشکلات معادل داشتن یک زندگی بی معناست هرچند اگر این زندگی در ظاهر لذتبخش باشد."
"فعالیت هایی مثل به پایان رساندن یک مسابقه ماراتن، بزرگ کردن بچه و راهاندازی یک کسب و کار با اینکه استرس زا، دشوار و غالبا ناخوشایند هستن در نهایت خوشبختی بیشتری برای ما به ارمغان میاورند تا لذت های سطحی و زودگذر. اینها معنادارترین و لذتبخش ترین کارهایی هستن که یک فرد میتواند انجام دهد. این فعالیت ها در خود تلاش، رنج و حتی خشم و ناامیدی به همراه دارند اما زمانی که به نتیجه برسند و داستان آن را برای نسل های بعدی بازگو کنیم چشم هایمان پر از اشک میشود. همانگونه که فروید میگوید یه روز در نگاه به گذشته سالهای پر مشقت برای شما زیباترین سالهای زندگی خواهند بود. "
"بیشتر ما در بسیاری از کارهایی که میکنیم عادی هستیم. برای اینکه در کاری به حد عالی برسید باید زمان و انرژی بسیار زیادی را صرف این کار کنید و چون انرژی و زمان ما محدود است تعداد کمی از انسان ها در بیشتر از یک کار به حد استثنایی میرسند( همان موضوع نابغه بودن در یک حوزه خاص). از لحاظ آماری احتمال اینکه کسی در همه عرصه های زندگی یا حتی بسیاری از حوزه ها استثنایی باشد وجود ندارد."
"سیل اطلاعات از وقایع بی نظیر ما را شرطی کرده که استثنایی بودن در دوران کنونی عادی است و چون ما بیشتر اوقات کاملا عادی هستیم، حجم انبوه اطلاعات استثنایی باعث میشود که ما احساس ناامنی و بیچارگی کنیم زیرا ما به اندازه کافی خوب نیستیم. در نتیجه بیشتر و بیشتر در پی جبران این موضوع با محق دانستن و سرخوشی های خود هستیم."
"متداول نشان دادن استثنایی ها توسط رسانه های جمعی باعث شده است که افراد احساس بدی نسبت به خود پیدا کنند و باید افراطی تر و با اعتماد به نفس تر باشند تا مورد توجه واقع شوند. یعنی ما با مقایسه خود با دیگران، احساس بی عرضه بودن نسبت به خود پیدا میکنیم."
"ما به گونهای تکامل یافتهایم که نارضایتی جزئی جدایی ناپذیر از زندگی ما شده و این نارضایتی برای بقا و ابتکار لازم است."
"خوشبختی از حل کردن مشکلات نشات میگیرد. اگر از حل کردن مشکلات اجتناب کنیم یا حس کنیم که هیچ مشکلی نداریم خودمون رو بدبخت میکنیم. اگر هم حس کنید مشکلاتی دارید که از عهده آن برنمیایید بازهم خودتان را بدبخت میکنید. راز مسئله حل کردن مشکلات است نه نداشتن مشکل.در نتیجه شادی نوعی عمل است، نوعی فعالیت است. نه چیزی که به شما اعطا شود یا آن را در یکی از مقالات علمی پیدا کنید. خوشبختی کاری همیشگی است زیرا حل مشکلات کاری همیشگی است. خوشبختی واقعی و حقیقی تنها زمانی رخ میدهد که مشکلاتی را پیدا کنید که آنها را دوست دارید و از حل کردن آنها لذت میبرید. خوشبختی نیازمند تلاش و کوشش است و از مشکلات به دست میاید."
"همانگونه که برای صعود به قله باید تلاش و تقلای زیادی رو در مسیر صعود متحمل بشیم، برای کسب موفقیت در هر حوزهای نیز باید آماده تحمل سختی ها و دشواری های زیادی در طول مسیر باشیم. "
"اینکه برای چه چیزی حاضرید بجنگید تعیین میکند شما چه کسی خواهید شد."
"روش ناکارآمد متخصصان حوزه رشد فردی
وسواس و زیادهروی در احساسات به این دلیل بد است که احساسات همیشه گذرا هستند. هرچیزی که امروز ما رو خوشحال میکنه لزوما فردا نیز مارو خوشحال نخواهد کرد زیرا بیولوژی ما نیازمند چیزهای بیشتری است."
" پدیده تردمیل لذت، یعنی ما همیشه سعی میکنیم موقعیت زندگی خود را تغییر دهیم اما در بلند مدت احساس بهتری پیدا نمیکنیم. برای همین مشکلات بازگشت پذیر هستند."
"ارزشهای متداولی وجود دارند که مشکلات بدی برای مردم ایجاد میکنند و به ندرت حل میشوند. مانند لذت. لذت خوبه اما اگر بخاید به عنوان یک ارزش زندگی خود را حول آن شکل بدهید چیز بدی است. از هر معتاد یا فرد چاقی بپرسید که دنبال کردن لذت ها چه نتیجهای برایشان به همراه داشته. لذت یک خدای دروغین است. افرادی که زندگی خود را صرف لذت های سطحی میکنند در نهایت نگرانتر و از لحاظ احساسی ناپایدارتر و افسرده تر میشوند. لذت سطحی ترین رضایت مندی زندگی است در نتیجه کسب کردن و از دست دادن آن از همه چیز آسانتر است. با وجود این لذت چیزی است که برای بازاریابی از آن استفاده میشود، همان چیزی که ما بر آن متمرکز شده ایم و برای پرت کردن حواس خود از آن استفاده میکنیم. اگرچه تا حدودی برای زندگی لازمه اما به تنهایی کافی نیست. لذت دلیل خوشبختی نیست بلکه اثر خوشبختی است. اگر همه چیز را درست پیش ببرید آنگاه لذت نیز بصورت طبیعی رخ خواهد داد. "
"دومین ارزش نامطلوب، مقدم شمردن موفقیت های مادی بر ارزش های معنوی است. چنین افرادی آدم های سطحی نگر و بیهودهای هستند. "
"سومین ارزش بد همیشه بر حق بودن است که ناشی از خطاهای شناختی ماست. افراد محق نمیتوانند از اشتباهات خود درس بگیرند و دیدگاه های مخالف را بیازمایند و دریچه اطلاعات مهم و جدید رو به روی خود میبندن."
"چهارمین ارزش بد مثبت ماندن است چون مدام باید احساسات منفی رو انکار کنیم که به ناکارآمدی احساسی می انجامه. پس بهتره که واقعیت رو بپذیریم تا زور بزنیم که مثبت بمانیم. مثبت بودن همیشگی نوعی اجتناب کردن است نه یک راهحل خوب برای مشکلات زندگی. مشکلاتی که اگر معیارها و ارزشهای خوبی را انتخاب کرده باشید باید به شما انگیزه بدهد."
" احساسات منفی برای سلامت احساسی ما لازم هستن چون با بررسی آنها و پیدا کردن ریشه این احساسات میتوانیم زندگی خود را بهبود ببخشیم. "
"مشکل حق به جانب بودن اینست که افراد نیاز پیدا کنند که پیوسته نسبت به خود احساس خوبی پیدا کنند که این کار نیازمند انرژی و کار زیادی است تا خود را فریب دهید که خراب کاری های شما بد نیست."
«وجود ما چه ارزشی بالاتر از این می تواند داشته باشد که کاملا خودمان باشیم؟
بـه میـدان بیاییـد و بـازی را شـروع کنیـد. برنامـه ای را در جهـت داشـتن سبک زندگـی صحیح بـرای تمـام عمـر آغـاز کنیـد.
نیروهای بالقوه خود را بالفعل درآورید
ِ قانون بزرگ حاکم بر جهان و سرنوشت بشر این است: »موفقیت و شکست اتفاقی نیست.“
بــرای موفقیــت بیشــتر در دنیــای بیــرون بایــد ابتــدا روی دنیــای درون کار کنیــد و در ایــن زمینــه رشــد و پیشــرفت کنیــد. گوتــه مینویســد: »بــرای بیشــتر داشــتن، بایــد نخســت بیشــتر باشــید«
رشــد شــخصی و حرفــه ای قدرتمندتریــن ابــزاری اســت کــه میتوانیــد بــرای دســت یابــی بــه هدفهــای مــورد نظرتــان از آنهــا اســتفاده کنیــد.
توانایـی و نیـروی ذهنـی اغلـب مـردم بـا یکدیگـر بسـیار مشـابه اسـت. انسـانها دارای منابـع عظیمـی از تـوان بالقـوه هسـتند کـه بـر حسـب عـادت از آن بهـره ای نمیبرنـد. هـر انسـان دارای ایـن توانایـی اسـت کـه بسـیار فراتـر ازآنچـه هســت بشود.
آبراهــام مازلــو میگویــد داســتان نســل بشــر حکایــت مــردان و زنانــی اســت کــه »خــود را بــه بهــای کمــی میفروشــند«. بیشتــر مــردم بــه چیــزی بســیار کمتــر از توانایی هــای واقعیشــان راضــی میشــوند و انــواع توجیهـات و دلایـل را بـرای عملکـرد ضعیفشـان ارائـه میدهنـد. آنهـا خـود را متقاعـد میکننـد یـا اجـازه میدهنـد بـا سسـت ترین شـواهد متقاعـد شـوند کـه نیـرو و تـوان کسـانی را کـه موفقتـر از آنهـا هسـتند را ندارنـد. آنهـا به جـای اینکـه غـل و زنجیرهـای ذهنـی خـود را پـاره کننـد و از زنـدان ذهنـی خـود رهـا شـوند یـک زندگـی متوسـط را میپذیرنــد.
فرمول ۱۰۰۰
اسـاس فرمـول ۱۰۰۰ درصـد قاعـده بهبـود گام بـه گام اسـت کـه چنیـن میگویـد: "گام بـزرگ برداشـتن، مشـکل اسـت امـا گام کوچـک برداشـتن آسـان اسـت".
ً اگـر شـما دائمـا بـه مطالعـه، یادگیـری و توسعه مهارت هـا، شـفاف کـردن هدفهـا، تعییـن اولویت هـای بهتـر و واضحتــر و تمرکــز روی وظایــف ارزشــمند خــود بپردازیــد میتوانیــد بهره وری کلــی و کارایــی خــود را هــر روز و بـرای مـدت زمـان نامحـدودی بـه میـزان 0.1 درصـد افزایـش دهیـد و ایـن بهبـود پنـج روز در هفتـه ادامـه پیـدا کنـد، در پایـان هفتـه میـزان افزایـش بهـره وری شـما 0.5 درصـد و در پایـان چهـار هفتـه 2 درصـد خواهـد شـد. پـس از گذشـت 52 هفتـه یا یک سال میـزان افزایـش بهـره وری نسـبت بـه شـروع کار بـه 26 درصـد خواهـد رسـید. اگـر شـما بـه یادگیـری، رشـد و مؤثـر و کارا بـودن خـود ادامـه دهیـد ظـرف مـدت 10 سـال میـزان بهـره وری شـما ۱۰۰۴ درصـد افزایـش خواهـد یافـت.
هفت مرحله مربوط به فرمول ۱۰۰۰ درصد
۱ -دو ســاعت قبــل از شــروع کار از خــواب بلنــد شــوید و بــه مــدت ۱ ســاعت در رشــتهٔ خــود مطالعــه کنیــد. ایــن زمـان را کـه آن را زمـان طلایـی نامیده انـد آهنـگ باقـی مانـده روز را تعییـن میکنـد. اولیـن سـاعت روز جهـت دهنـده بقیـه آن اسـت.
۲ -هـر روز قبـل از شـروع بـه کار هدف هـای اصلـی خـود را مجـدداً بنویسـید و آنهـا را مـرور کنیـد. جمله هـا را بـه زمـان حـال بنویسـید درسـت ماننـد اینکـه بـه هدف هایتـان رسـیده اید.
۳ -بـرای کارهـای هـر روز از شـب قبـل برنامـه ریـزی کنیـد. بـا ایـن کار، ذهـن ناخـودآگاه شـما درحالیکـه خـواب هسـتید روی ایـن لیسـت کار میکنـد. هنـگام بیـدار شـدن ایده هایـی خواهیـد داشـت کـه بـه شـما در دسـتیابی بـه هدفهــای روزانه تــان کمــک میکنــد.
۴ -همیشـه روی باارزشتریـن اسـتفاده از وقتتـان تمرکـز کنیـد. کاری را انتخـاب کنیـد کـه بیشتریـن تأثیـر مثبـت را در زندگـی شـغلیتان داشـته باشـد.
۵ -به برنامه های آموزنده صوتی گوش دهید.
۶ -پـس از هـر تجربـه کاری، عمـل خـود را مـورد تجزیـه و تحلیـل قـرار دهیـد و از خـود بپرسـید: ))چه کاری را درسـت انجـام دادم؟ و چـه کاری را بایـد به صـورت دیگـر انجـام مـیدادم؟(( ایـن دو سـؤال موجـب میشـود شـما از هـر کاری کـه میکنیـد بیاموزیـد و رشـد کنیـد.
۷ -بـا هـر مشـتری احتمالـی یـا مشـتری واقعـی طـوری رفتـار کنیـد کـه گویـی مبلـغ بسـیار زیـادی از تولیـدات و خدمـات شـرکت خریـداری کـرده و قـرار اسـت مجـدداً چنیـن کنـد. همیـن طـور بـا افـراد خانـواده ماننـد باارزشتریـن مـردم جهـان رفتـار کنیـد زیـرا واقعیـت هـم همیـن اسـت.
برای جامعه تان مؤثر باشید
شمابه دنیا آمده اید که از زندگیتان استفاده عالی بکنید. هرگز کسی مانند شما نبوده و نخواهد بود. شما بینظیــر هســتید. ترکیــب خاصــی از اســتعدادها و توانمندی هــا، احساســات، ایده هــا و طــرز تلقی هــا، شــما را از تمــام موجوداتـی کـه تـا ابـد وجـود خواهـد داشـت متمایـز میکنـد.
اســتیون کاوی در پرفروشتریــن کتــاب ســال خــود بــه نــام هفــت عــادت مردمــان بســیار موفــق مینویســد: چهــار هـدف مهـم زندگـی عبارتنـد از: زندگـی کـردن، دوسـت داشـتن، یادگرفتـن و باقـی گذاشـتن میـراث مفیـد.
در طـول تاریـخ افـرادی کـه بـر جامعـه خـود تأثیـر واقعـی به جـا گذاشـتن معتقـد بودنـد کـه زندگـی آنهـا دارای معنـی و هـدف خاصـی اسـت. آنهـا بـاور داشـتند کـه وجودشـان در زمیـن بـرای ایـن اسـت کـه بـرای خدمـت بـه بشـریت بایـد کار بزرگـی انجـام دهنـد. از میان افـراد بزرگـی کـه زندگی خـود را وقـف خدمـت بـه بشـریت کردنـد میتوانیــم بــه نیکولاس تسلا، ماری کوری و ... اشــاره کنیــم.
ذهن ناخوداگاه یا همان ضمیر ناخودآگاه همچون هارد کامپیوتری میباشد که اطلاعات رو چه مثبت چه منفی در خود ثبت میکند. نحوهی یادگیری ضمیر ناخودآگاه به وسیله تکرار یک عمل میباشد. به همین دلیل وقتی چیزی را به مرور فرا میگیریم اصلاح آن یا فراموشی آن سختتر خواهد بود در نتیجه پاکسازی ضمیر ناخودآگاه کار ساده ای نخواهد بود
ناخودآگاه، انباری است پر از تمایلها، آرزوها و خاطرات خارج از دسترس که بر اندیشهها و اعمال تأثیر دارند.
مفهوم ناهشیار از قسمتهای اصلی نظریهی فروید بود. با اینکه شعرا و اندیشمندان از زمانهای بسیار قبل از وجود ناهشیار باخبر بودند، این فروید بود که به ناهشیار در محدودهی علم روانشناسی رسمیت بخشید و نظریه روانکاوی را پایهریزی کرد. فروید مشخصا بیان میدارد که مفهوم ناهشیار بدان معنا که او در ابتدا آن را مشخص کرد، بر پایهی نظریهی سرکوب قرار دارد. او یک چرخه را در نظر گرفت که در آن ایدهها سرکوب میشوند، ولی در ذهن باقی میمانند، از من هشیار حذف میشوند ولی همچنان فعال باقی میمانند و تحت شرایط خاصی مجددا به من آگاه باز میگردند.
شما از بدو تولد تا کنون، تمامی اطلاعاتی را که از جهان پیرامون خود دریافت کردهاید، وارد ذهن ناخودآگاه خود کرده و آن را برنامهریزی نمودهاید. در واقع انسان تا سن 7 سالگی، ذهن ناخودآگاه خود را بر اساس آنچه در خانواده، مدرسه یا جامعه میبیند و میشنود، به طور قوی برنامهریزی میکند و پس از 7 سالگی، 95 درصد زندگیاش بر اساس همان برنامهریزیها پیش میرود!
به همین دلیل است که اکثر افرادی که در خانوادهای فقیر به دنیا میآیند، فقیر باقی میمانند و همینطور غالب افرادی که در خانوادهای ثروتمند به دنیا میآیند، ثروتمند باقی میمانند، حتی اگر تا آخر عمر یک کودن باشند! زیرا از بدو تولد، ذهن ناخودآگاه آنها طبق باور فقر یا ثروتمندی برنامهریزی شده است.
اکثر افرادی که در خانوادهای فقیر به دنیا میآیند، حتی اگر تمام زندگیشان را هم تلاش کنند و سخت کار کنند، به دوره ثروت نخواهند رسید و حتی اگر هم برسند، پس از مدتی آن را از دست خواهند داد، مگر آنکه ذهنشان را برنامهریزی مجدد کنند. در واقع شما نمیتوانید چیزی را به دست آورید که با برنامهریزیهای ذهنیتان مغایر است.
چه بسیار افراد فقیری که در لاتاریها برنده شده، یا افرادی که به ناگهان ثروت عظیمی بدست آوردهاند اما در یک بازه زمانی کوتاه، همه را از دست دادهاند! زیرا ذهن ناخودآگاه آنها طوری برنامهریزی شده است که رسیدن به پول و ثروت را پشتیبانی نمیکند!
قدرت ذهن ناخودآگاه روی مقدار فروش شما ؛ مقدار اعتماد به شریکتان ؛ دیدگاه شما نسبت به جایگاهتان در دنیا ؛ مقدار سیگاری که می کشید یا مشروبی که می خورید ، اوقاتی که به بطالت می گذرانید و کلی چیزهای دیگر تأثیر می گذارد .
ذهن یا ضمیر ناخودآگاه شما، برای وارد کردن هر نوع اطلاعاتی کاملا باز است تا با دوره برنامه ریزی به آن شکل دهید. زمانی که کودک بودید، هوشیاری پایینی داشتید و هر آنچه در پیرامونتان رخ میداد، وارد ذهن ناخودآگاهتان میشد؛ اما اکنون یک فرد بالغ و هوشیار هستید و میتوانید از ورود برخی اطلاعات به ذهن ناخودآگاهتان جلوگیری کنید.
حتی از همین حالا! شما اکنون توانایی این را دارید که تمامی اطلاعاتی را که به سویتان هجوم میآورند، گزینش کنید؛ به آنهایی که برایتان سودمندند اجازه ورود دهید و آنهایی که بیهوده یا حتی مضر هستند را دور بریزید.
سپس این فکر یا تصویر به ذهن ناخودآگاه شما انتقال مییابد و ایجاد یک احساس میکند؛ و احساس شما همان ارتعاش شماست. هرچه بیشتر به یک چیز توجه کنید، بیشتر آن را در ذهن ناخودآگاه خود تثبیت میکنید؛ این توجهات مکرر، در ذهن ناخودآگاه شما تشکیل یک باور را میدهند و این باور، همان «برنامهریزی» ذهن شماست.
تغییر باورها اگرچه کار سخت و زمان بری است، اما شدنی است. پس چه بهتر که از همین لحظه سعی کنیم باوری را در ذهن نسازیم که بعدها برای تغییرش نیازمند تلاش باشیم. اما یک سری باورها در سیستم باورهای ما وجود دارند که از طریق خانواده، مدرسه یا جامعه، در ذهن ما شکل گرفتهاند که هنگام کودکی، قادر به تشخیص آنها نبودهایم.
ذهن ناخودآگاه شما با تکرار میتواند آموزش ببیند. بدین صورت که شما ابتدا با بررسی جنبههای مختلف زندگی خود، متوجه میشوید که در کدام بخش دچار مشکل هستید؛ سپس با تکرار، باوری را که موجب آن مشکل شده تغییر میدهید.
این تکرار، به کمک عبارات تاکیدی انجام میشود.
وقتی بخش خودآگاه مغز به خواب میرود، ذهن ناخودآگاه بیدار است و نه تنها عملکردهایی مانند تنفس را حفظ میکند، بلکه هوشیار باقی میماند و پیامها را دریافت میکند. اگر در مقابل تلویزیون بخوابید، ذهن ناخودآگاه شما هر کلمهای را که گفته میشود میشنود و همراه با آن فرایند یادگیری انجام میشود. در آزمایشی که در دانشگاه «جورج واشنگتن» انجام شد افراد مورد مطالعه به دو گروه تقسیم شدند و یک شب به مدت نیم ساعت در خواب، برای یک گروه موسیقی و برای گروه دیگر نیز تعدادی واژه چینی با معنای انگلیسی آنها پخش شد. در آزمونی که فردای آن روز برگزار شد مشخص شد افرادی که در خواب واژگان چینی را شنیده بودند، در پاسخدهی به پرسشهای آزمون زبان چینی عملکرد بهتری داشتند.
خیلی شبیه به رفتن به باشگاه ورزشی است – پشت سر هم و پشت سر هم تمرین میکنید تا اینکه عضلاتتان کمکم قویتر شده و بدنتان خوشفرمتر میشود. عضلات مغز هم همینطور هستند. باید به صورت مداوم و با پشتکار روی عضلات مغزتان هم کار کنید. این تنها راهی است که از طریق آن خواهید توانست تغییری بادوام در ذهن ناخودآگاهتان ایجاد کنید.
اکثر وقایع روزمره کاملا خوب یا کاملا بد نیستند؛ اما اگر ذهن ناخودآگاه شما به این سمت متمایل باشد که روحیه بدی داشته باشید احتمالا اتفاقات روزمره را به شکل منفی و بد می بینید. برعکس این مساله هم صدق می کند: اگر ذهن ناخودآگاهتان نگرش و روحیه مثبتی داشته باشد، شما حتی به اتفاقات ناخوشایند و ناراحت کننده هم با دید خوب و مثبتی نگاه می کنید و به راحتی با آنها کنار می آیید.
ذهن انسان به طور کلی در 4 حالت ذهنی قرار می گیرد: بتا، آلفا، تتا و دلتا. تشخیص این حالت ها با امواجی که مغز ساتع می کند و توسط دستگاه مخصوصی تشخیص داده می شود، امکان پذیر است. حالت بتا، حالت عادی ذهن ماست. حالتی است که در آن هوشیاری کامل داریم و بیداریم. فرکانس امواج در این حالت بالاتر از بقیه حالتهاست. ما در بیشتر ساعتهای بیداریمان در حالت بتا قرار داریم. حالت آلفا حالتی است که در زمان بیداری ذهن ما به صورت ریلکس از اتفاقات و موضوعات اطراف جدا شده و به استراحت می پردازد. وقتی که به جایی خیره می شویم و ذهن ما بدون کنترل رویاپردازی می کند، در واقع به حالت آلفا فرو رفته ایم. حالت تتا، حالتی شبیه آلفاست ولی عمیق تر از آن و گاهی در آن، الهامات، مکاشفه و خلق آثار هنری اتفاق می افتد. و اما حالت دلتا، حالتی است که ذهن در آن به خواب فرو می رود و کاملاً از حالت خودآگاه خارج می شود. حالتهای آلفا و تتا، دروازه های ورود شما به دنیای ناخودآگاهتان هستند.
در لغت نامه فارسی، پرخاشگری به معنای «ستیزه جویی» آمده است. از نظر روانشناسی، هر عمل و رفتاری که به طور مستقیم در جهت هدفی و به منظور آزار و اذیّت رساندن به دیگران که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار گیرند اعمال شود» پرخاشگری نامیده می شود.
پرخاشگری برای بسیاری از ما معمولا یادآور اشکال جسمی آن مانند ضربه زدن و فریاد زدن و امثال اینهاست. اما پرخاشگری روانی که ممکن است از آن غافل باشیم، میتواند بسیار آسیبزننده باشد؛ توهین یا تحریک کلامی شخص دیگر نمونههایی از پرخاشگری کلامی، ذهنی و عاطفی است.
عدهای از صاحب نظران از جمله فروید و لورنز به ذاتی بودن پرخاشگری در انسان معتقدند. این دو معتقدند پرخاشگری انرژی نهفتهای است که به حالت هیدرولیکی و به تدریج در شخص متراکم و فشرده میشود و نیاز به تخلیه پیدا میکند.
اگر این انرژی به نحوهی مطلوب و سالم مانند ورزش و بازی تخلیه شود، جنبهی سازندگی خواهد داشت، در غیر این صورت به گونهای مخرب تخلیه میشود.
به باور فروید، پرخاشگری عمدتاً ناشی از سرکوب غرایز است که به سوی خود و آزار به خود متوجه شده و سپس به آزار دیگران می پردازد. او معتقد بود که ریشه های پرخاشگری را باید در آرزوی مرگ یا غریزه مرگ جست و جو کرد که بر همه اشخاص حاکم است.
چندین نظریه درباره پرخاشگری وجود دارد که شاید مهمترین آن نظریه ناکامی باشد. نظریه ناکامی پرخاشگری بیانگر این مسئله است که به دنبال ناکامی، پرخاشگری بروز خواهد کرد. البته باید به خاطر داشت که پرخاشگری می تواند حالت پرخاشگری پنهان یا آشکار داشته باشد. یعنی ممکن است هدف پرخاشگری، خود فرد یا دیگری باشد. افزایش افسردگی، یأس و دلزدگی جوانان، انحراف های اجتماعی، فرار از خانه، اعتیاد، الکلیسم، خودکشی و مانند این ها جلوه هایی از پرخاشگری پنهان هستند که متأسفانه در جامعه ایران نیز رو به فزونی است .
سایر علل پرخاشگری به این شرح میباشند:
1.علل عصب شناختی: ناحیه ای در مغز وجود دارد با نام بادامه، که در انسان و سایر حیوانات با رفتارهای پرخاشگرانه ارتباط دارد. هرگاه این ناحیه را بصورت الکتریکی تحریک کنند، موجودات رام و سربراه، خشن و ستیزهجو میشوند.
2. تستوسترون: برخی از مواد شیمیایی بر پرخاشگری تاثیر دارند.مثلا تزریق تستوسترون که یک هورمون جنس نر است ، پرخاشگری را در حیوانات افزایش میدهد. همچنین رفتار پرخاشگرانه، ترشح تستوسترون را افزایش میدهد. بر همین اساس پرخاشگری در مردان رایجتر است.
3.الکل: الکل به عنوان یک پادبازدارنده عمل میکند. این بدین معناست که الکل باعث میشود بازداری های اجتماعی فرد کاهش یابد و فرد بی احتیاط تر از مواقع معمولی رفتار کند. بدین ترتیب افراد مستعد خشونت، پرخاشگرتر میشوند.
4. درد و ناراحتی: درد و ناراحتی، پیش درآمدهای پرخاشگری هستند. اگر موجودی درد و رنج احساس کند و قادر نباشد از صحنه بگریزد، رفتار تهاجمی نشان خواهد داد و حمله ور میشود. به همین دلیل سایر اشکال ناراحتی بدنی مانند گرما، رطوبت، آلودگی هوا و بوی نامطبوع ممکن است آستانه پرخاشگری را پایین آورد. بر همین اساس، ثابت شده است که هرچه روز گرمتر باشد، احتمال اینکه جرائم خشونت آمیز روی دهد نیز بیشتر میشود.
5. یادگیری اجتماعی: بسیاری از عواملی که باعث ایجاد پاسخ پرخاشگرانه یا مانع پرخاشگرانه میشوند، زاییده یادگیری اجتماعی هستند. طبق نظریه یادگیری اجتماعی، رفتارهای اجتماعی از طریق مشاهده رفتار دیگران و تقلید از آنها فرا گرفته میشود.
از دیگر عوامل میتوان به تاثیر رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی در افزایش میزان پرخاشگری در کودکان و بزرگسالان اشاره کرد.
یونانی های قدیم آن را یک نیروی الهی می دانستند که با فرد زاده می شود و آدم های عادی از وجودش بی بهره اند؛ اما روانشناسان امروزی می گویند کاریزما، بیشتر از آنکه یک نیروی معجزه آسا باشد، یک مهارت است؛ مهارتی که با تسلط تان بر حرکات چهره، بدن و حتی تک تک واژه هایتان می توانید از آن بهره مند شوید. کاریزماتیک ها خوب می دانند که چطور یک پیام را درست به هدف ببزنندو مخاطب را روزها و سال ها با جملات شان درگیر کنند.
برای کاریزماتیک بودن، بیشتر از آنکه به یک نیروی مادرزاد یا دانش خارق العاده نیاز داشته باشید، به مهارت های درست سخن گفتن و هدف گیری درست پیام نیاز دارید، پس از همین حالا شروع کنید و شما هم کاریزماتیک شوید.
● شروع حرف اول را می زند
یک فرد کاریزماتیک، خوب می داند که از کجا باید شروع کند و در لحظه اول چه تاثیری را روی مخاطبش بگذارد. با یک لبخندعمیق و جادویی کار را شروع کنید. به مخاطب تان با گشاده رویی این حس را القا کنید که گفت و گوی امروز برایتان اهمیت زیادی دارد و شما با تمام وجود، برای شنیدن پاسخ ها و نظراتش منتظر هستید. بعد از یک لبخند عمیق، کمی به سمت او بروید و با گشاده رویی با مخاطب امروز تان دست بدهید و اهمیت این ملاقات را برایش یادآوری کنید.
● یک پیام ماندگار بفرستید
کاریزماتیک ها جملات را بدون برنامه و هدف بیان نمی کنند. فرستادن پیام در دنیای آنها، راز و رمز خودش را دارد. اولین اصلی که چنین افرادی به آن پایبند هستند، کمک به شنونده برای درک کردن، ارتباط برقرار کردن و به خاطر سپردن پیام است. حتما می
پرسید که چطور چنین کاری امکان پذیر است.
کاریزماتیک ها با کمک استعاره، تشبیه و مقایسه به چنین هدفی می رسند. مهم نیست که بخواهید یک سخنرانی در مورد پیچیده ترین موضوعات تخصصی را ارائه دهید یا در مورد موضوعی با یکی از دوستان تان صحبت کنید.
استعاره می تواند در هر جا و هر متنی به کمک شما بیاید، اما فراموش نکنید که استعاره های شما، باید شایسته موقعیتی که در آن قرار گرفته اید باشد، پس با هوشمندی تان بدانید که در چه فضایی هستید و بعد از معجزه از این سه عنصر کمک بگیرید.
سخنرانی چندان درک نشده است، اما باید بگوییم که این روش، یکی از ساده ترین و تاثیرگذارترین تاکتیک هایی است که می توانیدیاد بگیرید و در صحبت هایتان از آن استفاده کنید.
با کمک تضاد، مخاطب را وارد یک کشمش کنید و او را اسیر توانایی تان در فلسفه بافی کنید. به کار بردن جملات متضاد، مخاطب رابه یک درگیری درونی وارد می کند و عقاید کهنه او را به چالش می کشد. اینجاست که مخاطب گمان می کند در تمام این سال ها
در اشتباه بوده و باید سر و سامانی به عقاید قدیمی اش بدهد.
● ادیب باشید
جملات ادبی و تک بیت ها، چه در گفت وگوهای روزانه و چه در سخنرانی های بزرگ، به کرات استفاده می شود اما یک فردکاریزماتیک، بیشتر از هر کس دیگری از آنها کمک می گیرد. تفاوت این جملات با داستان ها در این است که این بار شما به متن به طور کامل وفادارید و دقیقا همان چیزی را که یک شاعر یا نویسنده بیان کرده، مطرح می کنید. این جملات می تواند در شروع
صحبت های شما به کار برود یا در پایان آن، باعث ماندگاری کلام تان شود.
چنین پایان بندی ای، می تواند مثل یک نتیجه گیری باشد و چند ساعت صحبت شما را در چند بیت یا چند جمله خلاصه کرده وآن را در ذهن مخاطب حک کند. شاید گاهی لازم باشد از اشعار فردوسی استفاده کنید و گاهی هم چند جمله از یک طنزپرداز ماهر
بتواند ارزش کلام شما را چند برابر کند.
● شنونده را وارد میدان کنید
وارد کردن مخاطب به جریان صحبت هایتان راه های متفاوتی دارد اما سؤال کردن یکی از بهترین راهکار هاست. مطرح کردن این پرسش ها می تواند دو تاثیر متفاوت داشته باشد؛ سؤال شما می تواند خیلی صریح و ابتدایی باشد و با اولین جرقه ذهن شنونده،
پاسخش را دریافت کند. چنین سؤالی ابزار آدم های کاریزماتیک نیست؛ اما از طرف دیگر، سؤال شما می تواند به طراحی یک پازل کمک کند و ذهن مخاطب را برای دریافت جواب، ساعت ها و روزها به فعالیت وادارد. با سؤال تان ذهن مخاطب را درگیر کنید و به او
این حس را بدهید که پاسخش می تواند تاثیر خارق العاده ای بر این موضوع بگذارد.
به او بفهمانید که این پاسخ و نتیجه گیری او در مورد این موضوع، می تواند تکلیف خیلی چیز ها را عوض کند. کاریزماتیک ها،خشک و بی حرکت حرف نمی زنند. صحبت های آنها برخلاف افراد ناموفق، هیچ شباهتی به خواندن یک متن از رو ندارد. آنها میتوانند بهترین کمک را از بدنشان بگیرند و با خندیدن، اخم کردن و تکان دادن به موقع دست ها، شدت پیام شان را بیشتر کنند.
کاریزماتیک ها، ظاهرشان را با پیام شان هماهنگ می کنند. در جایی که یک پیام حماسی می خوانند، محکم تر حرف می زنند و وقتی یک خاطره خنده دار را تعریف می کنند، لبخند آرامی را روی لب هایشان می آورد. یک فرد کاریزماتیک می داند که تعجبش را
باید هم با حرف و هم با چهره اش نشان دهد و خشمش را هم تنها با یک کلمه به نمایش نمی گذارد.
زبان بدن
زبان بدن و حضور موثر از مولفه های مهم افراد کاریزماتیک است. زبان بدن صحیح می تواند بدون گفتن هچ کلمه ای، قدرت، صمیمیت ودوست داشتنی بودن شما را افزایش دهد. تقویت زبان بدن را با محکم ایستادن آغاز کنید .
شانه هایتان را صاف و محکم و سرتان را بالا نگه دارید. داشتن حالت بدنی خوب نه تنها شما را با اعتماد به نفس و مسلط نشان میدهد، به شما این احساس را می دهد که در مسیر موفقیت هستنید. تحقیقات نشان می دهد که افراد کاریزماتیک گرایش دارند که بسیارمثبت باشند. بنابراین بیشترین تلاش خود را برای داشتن دیدگاه و نگرش مثبت به کار گیرید. حضور فعال اندکی با زبان بدن متفاوت است و با کیفیت توجه شما ارتباط دارد .
زمانی که شما حضور موثر دارید، تمام توجه خود را به فردی می دهید که با او هستید و به ذهن خود اجازه نمی دهید که به چیز دیگری مشغول شوید. شما خود و توجه تان را تنها به آن فرد اختصاص می دهید. برای تقویت حضور موثر ، با یادگیری مهارت گوش دادن فعال آغاز کنید. زمانی که یک نفر با شما صحبت می کند ، مطمئن شوید که توجه کامل خود را به صحبت های او معطوف کرده اید. نگران این نباشید که پس از پایان یافتن حرف او شما چه خواهید گفت. بیشترین تلاش خود را برای ماندن در همان لحظه و هشیاربودن به کار گیرید. حتما از تاثیر این مهارت روی روابط خود شگفت زده خواهید شد.
انتقال احساس خوب
افراد کاریزماتیک باعث می شوند که دیگران احساس مهم بودن و خوب بودن بکنند. به جای تمرکز بر موفقیت های خودشان حجم زیادی از زمان و انرژی خود را به تلاش برای انگیزه دادن به دیگران اختصاص می دهند. با کمک به افراد دیگر آنها محیطی پر ازانرژی مثبت خلق می کنند، محیطی که مانند یک مغناطیس دیگران را به خود جذب می کند .
شما می توانید این مهارت را با کمک کردن و تحسین دیگران در زمانی که به آن نیاز دارند، در خودتان تقویت کنید. با شخص مقابل خود به گونه ای برخورد کنید، گویا مهمترین شخصی است که امروز ملاقات می کنید.نسبت به پیشرفت ها و موفقیت های خودفروتن و متواضع باشید و زمانی که دیگران کاری را خوب انجام می دهند، صادقانه آنها را تحسین و از آنها سپاسگزاری کنید. همچنین می توانید برای اعضای کم تجربه ی تیم خود مربی باشید و یا گه گاه به صورت اتفاقی کارهای مهربانانه ای مثل بردن شیرینی، تنقلات یا قهوه برای همکاران پرکار انجام دهید . هم چنین یک لبخند از روی مهر و صداقت در زمان مناسب می تواند در افراد احساس خوبی ایجاد کند .
توجه، صمیمیت و صداقت تا حد زیادی در شکل دهی کاریزما اهمیت دارد . اگر در تحسین دیگران، به صورت مکانیکی یا دور ازواقعیت رفتار کنید، دیگران متوجه عدم صداقت شما خواهند شد.
هوش هیجانی و همدلی
یک ارتباط قوی بین هوش هیجانی و کاریزما وجود دارد. رهبران با هوش هیجانی از احساسات خود و هم چنین احساسات اطرافیانشان به خوبی آگاهند .
این آگاهی به آنها اجازه می دهد که در شرایط بحرانی و استرس زا آرام و قوی باشند و نیازهای عاطفی دیگران را به خوبی برآورده کنند. همدلی بخش مهمی از این مهارت است . زمانی که شما قادر باشید دیدگاه ها، خواسته ها و نیازهای دیگران را درک کنید،پنجره ای رو به درک و ارتباط عمیق تر گشوده اید. هوش هیجانی و مهارت همدلی خود را از طریق به کنترل درآوردن احساسات خصوصاً در زمان خستگی و استرس تقویت کنید. هم چنین توجه به دیگران (از طریق دقت به زبان بدن و آنچه می گویند) شما راقادر خواهد کرد تشخیص دهید آنها چه خواسته و نیازی دارند و در نتیجه واکنش مناسبی نشان دهید.
اعتماد به نفس و قاطعیت
افراد کاریزماتیک اعتماد به نفس دارند و می دانند چگونه قاطع باشند. با ساختن اعتماد به نفس شروع کنید. شما می توانید این ویژگی را از طریق به کارگیری بیشتر توانایی های خود در محل کار، تعیین و دستیابی به اهداف کوچک، و کسب دانش و مهارت های موردنیاز برای بهتر کار کردن ، در خود تقویت کنید .
علاوه بر این موارد بهتر است مهارت صحبت کردن در جمع را در خود بهبود بخشید به گونه ای که بتوانید در مقابل یک گروه با اعتماد به نفس و واضح و رسا صحبت کنید. قاطعیت تا حدودی متفاوت است. زمانی که شما قاطع (ابرازگر) هستید، خواسته ها ونیازهای خود را مطرح می کنید و در عین حال به خواسته ها و نیازهای دیگران احترام می گذارید .
افراد قاطع قدرت فردی خود را نشان می دهند اما این قدرت را با مهربانی ، احترام و متانت مورد استفاده قرار می دهند. ابراز وجود و اعتماد به نفس به دنبال یکدیگر می آیند. پس از آنکه اعتماد به نفس خود را افزایش دادید، می توانید از طریق تشخیص نیازها و
خواسته های خود در هر موقعیت و هم چنین شناسایی خواسته ها و نیازهای دیگران ، روی توانایی ابراز وجود خود کار کنید. برای آنچه که نیاز دارید، محکم به پا خیزید اما این کار را با احترام انجام دهید.
۱-قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنید . . .
قرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید . . .
۲-اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد . . .
۳- ایستادگی کن تا روشن بمانی . شمع های افتاده خاموش می شوند . ..
۴- دوست بدار کسی را که دوستت دارد . . . حتی اگر غلام درگاهت باشد.
با کسانیکه دوستت ندارند ، دشمنی مکن هرگز .
۵- هیچ کدام از ما با “ای کاش” . . .
به جایی نرسیدهایم . . .
۶- “زمان” وفاداریه آدمها را ثابت میکند . . .
نه “زبان” . . .
۷- همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوانیم بگوئیم . . .
اما گفته ها را نمیتوانیم پس بگیریم . . .
۸- خودبینی ، دیدن خود نیست . . .
خودبینی . ندیدن دیگران است . . .
۹- هیچ آرایشی شخصیت زشت را
نمی پوشاند . . .
۱۰- آدمـها را به اندازه لیاقت آنها دوست بدار و به اندازه ظــرفیت آنها ابراز کن.
۱ -مشخص کنید در هر زمینه از زندگیتان چه میخواهید. شفاف بودن خواسته ها بسیار مهم است.
۲ -خواسته هایتان را واضح و دقیق بنویسید، طوری که قابل سنجش و اندازه گیری باشد.
۳ -بـرای دسترسـی بـه هدفهایتـان مهلـت تعییـن کنیـد و اگـر هدفـی هـدف یـا هدف هـای فرعـی هـم دارد بـرای آنهـا هـم مهلـت تعییـن کنیـد.
۴ -یک لیست از کلیه اقداماتی که باید انجام دهید تا به هدفتان برسید تهیه کنید.
۵ -لیست تهیه شده را بهصورت برنامهای تنظیم و اولویت بندی کنید.
۶ -بر اساس برنامه فوق فوراً کار را شروع کنید.
۷ -از همیـن امـروز تصمیـم بگیریـد هـر روز بـرای نزدیکتـر شـدن بـه هـدف اصلـی کاری بکنیـد. ایـن عـادت کـه هـر روز در ایـن جهـت اقدامـی بکنیـد بـه کارتـان شـتاب میدهـد. اقـدام روزانـه عزمتـان را راسـخ، انـرژی شـما را افزایــش و میتوانــد نقطــه عطفــی در زندگیتــان باشــد.
خودتان را متعهد کنید که همیشه برتر باشید
بـرای دسـتیابی بـه عملکـرد برتـر خـود را متعهـد کنیـد و از همیـن امـروز تصمیـم بگیریـد کـه در حـوزه کاریتـان جـزء ۱۰ درصـد برتـر باشـید و در ایـن راه از هیـچ تلـاش، فـداکاری و صـرف وقـت دریـغ نکنیـد.
اشـخاصی کـه بـه علـت تجربـه محـدود و خـود نابـاوری هرگـز بـه فکرشـان خطـور نکـرده کـه میتواننـد در کاری عالـی باشـند اگـر گاهـی عملکـرد خوبـی هـم داشـته باشـند آن را بـه شـانس و اتفـاق نسـبت میدهنـد.
این را باور داشته باشید که هر کس که امروز عملکرد خوبی دارد، زمانی عملکرد ضعیفی داشته است.
زندگــی ماننــد یــک ســلف ســرویس اســت. هیچکــس چیــزی را بــه شــما نمیدهــد. شــما نمیتوانیــد ســر میــز بنشــینید و انتظــار داشــته باشــید دیگــران بــه شــما خدمــت کننــد. بایــد بلنــد شــوید، قبــول مســئولیت کنیــد و بــه
خودتــان خدمــت کنیــد.
خوشـبختانه راه موفقیـت در زندگـی هرگـز تعطیـل نمیشـود و بـه مـدت ۲۴ سـاعت بـاز اسـت. شـما میتوانیـد بـا تصمیمـات بهترتـان دوسـت یـا دشـمن خودتـان باشـید.
سعادت عبارت است از صرف نیرو بر حسب استعداد ها و با کارهایی که در آنها امکان موفقیت وجود داشته باشد
هرقدر که آدمی سرچشمه لذت ها را در خود بیابد، همانقدر سعادتمندتر است. پس به گفته ارسطو سعادت به کسانی تعلق دارد که خودکفایند. زیرا سرچشمه های بیرونی سعادت و لذت طبق ماهیتی که دارند، بسیار نامطمئن و ناپایدارند، به بخت نیک وابسته اند و حتی ممکن است در مناسبترین شرایط نیز زود خشک شوند. حتی به علت اینکه این سرچشمه های بیرونی سعادت همیشه در دسترس نیستند ناگزیر است. این سرچشمه ها در سالمندی به طور اجتناب ناپذیر رو به خشکی مینهد زیرا آنگاه عشق، شوخی و شوق به سفر،و توانایی مصاحبت آدمی را ترک میگوید. حتی دوستان و بستگان را مرگ از ما میرباید. در این زمان بیشتر از هر زمان دیگر، آنچه در درون خود داریم اهمیت پیدا میکند، زیرا مستحکم تر و مستمر تر از هر چیز دیگر است. اما در هر سن دیگر هم سرچشمه واقعی و ماندگار نیکبختی همین است
کسی که از نظر ذهنی پرمایه است، در درجه اول طالب این است که از رنج و ناراحتی آزاد باشد و آرامش و فراغت داشته باشد و در نتیجه، به دنبال زندگی آرام، با قناعت و در حد امکان بدون درگیری است. او تنهایی را برمیگزیند. زیرا آدمی هرچه در درون بیشتر مایه داشته باشد، از بیرون کمتر طلب میکند و دیگران هم کمتر میتوانند چیزی به او عرضه کنند.از اینرو بالا بودن شعور به دوری از اجتماع منجر میگردد.
خلأ درونی علت عمده آن است که آدمیان به دنبال معاشرت، تفریح، سرگرمی و انواع تجملاتی میروند که بسیاری از مردم را به اسراف و سرانجام به فقر میکشاند. هیچ چیز مطمئن تر از غنای درونی، غنای روحی، آدمی را از این بیراهه مصون نمیکند، زیرا این غنا هرچه بیشتر شود برای بی حوصلگی جای کمتری باقی میگذارد.
معمولا پلیدی در جهان حاکم است و سفاهت غالب. سرنوشت، بی رحم است و انسان ها تاسف برانگیز. در چنین جهانی، کسی که غنای درونی دارد مانند کلبه ای روشن، گرم و شادمان در شب میلاد مسیح است، در میان برف و یخبندان زمستانی.
شرط لازم برای این منظور، داشتن استقلال مالی و فراغت است.چنین کسی میتواند این دو را با اعتدال و صرفهجویی به دست آورد، به ویژه از این رو که به منابع بیرونی لذت نیازی ندارد. بنابراین دورنمای به دست آوردن مقام، پول یا تحسین مردم او را گمراه نخواهد کرد تا از خود منصرف شود و به مقاصد پست یا طبع و سلیقه مردم تن در دهد.