انسان از هر نظر موجودی بسیار ضعیف و ناتوان است!
ما هرگز نمیتوانیم به آنسوی جهان سفر کنیم، زیرا فقط وسعت کهکشان راه شیری ۱۰۰ هزار سال نوری است و ما تنها ۱۰۰ سال عمر میکنیم.
ما هرگز نمیتوانیم درکی از عدد گراهام داشته باشیم چراکه گفته میشود آنتروپی مورد نیاز برای درک این عدد مغز ما را با یک انفجار به سیاهچاله تبدیل میکند.
ما هرگز نمیتوانیم ابعاد بالاتر در این جهان را ببینیم، چراکه تنها در سه بعد محصور شدهایم.
اگر صد سال قبلتر بدنیا اومده بودید، کمتر جایی روی زمین بود که از دست واکینگهای وحشی اسکاندیناوی
(نروژ، دانمارک، سوئد، فنلاند و ایسلند) در امان باشید اما الان تو دورهای هستید که از ۱۰ کشور خوشحال و صلحطلب جهان حداقل ۵ تاشون اسکاندیناوی هستن!
چه اتفاقی افتاد برای این وحشیهای جنگ طلب که تا آسیای دور و امریکا برای غارت میرفتن اما الان حتی پلیسشونم اسلحه گرم حمل نمیکنه! زندانهاشون تقریبا تعطیل شده و بطور میانگین هر 10 سال یهبار قتل صورت میگیرد
فقط یک جمله
««کتاب و احترام به ادیان یک دیگر »»
در اغلب موارد، مدارس بیشتر شبیه به موزهها انعکاس دهنده گذشته هستند به جای آنکه آینده را شکل دهند.
-مکس تگمارک، فیزیکدان
هر شب به ستارهها بنگرید..
آنها اقتصاد شما را درست نمیکنند، جنگها را متوقف نمیکنند..
آنها به شما کمک نمیکنند تا روابط جنسی و عاطفی بهتری با همسر خود داشته باشید و بدانید در زندگی خود کدام راه را انتخاب کنید..
بلکه به شما کمک میکنند تا بدانید شما و مشکلاتتان بیش از اندازه کوچک و ناچیز هستند، و بر عکس شما جزئی از یک جهان شگفت انگیز و بی انتها هستید!
خندیدن در تمام دنیا نشانه این است که شخص شاد است.انسان زمانی که به دنیا می آید، گریه میکند و وقتی که به ماه چهارم و پنجم تولد خود میرسد، خندیدن را یاد میگیرد. همچنین بچه ها به سرعت می آموزند که با گریه کردن میتوانند توجه ما را جلب کنند و اینکه لبخند زدن باعث میشود در مرکز توجه بمانند. البته تحقیقات بر روی شامپانزهها نشان میدهد که هدف لبخند زدن از این هم عمیق تر و دیرینه تر است.
یکی از خنده های انسان زمانی است که در برابر یک نیروی قدرتمند مغلوب میشوند و حالتی ترسیده را به خود میگیرند که در این حالت، لب و فک پایین آنها پایین آمده و دندان ها معلوم میشود.عضلات اطراف چشم که هنگام خنده واقعی چین و چروک میشود، در اینجا تقریبا حرکتی ندارند.میتواند به نوعی شبیه لبخندی از روی ترس و عصبانیت برای انسان و زمانی باشد که وارد جاده ای شلوغ میشود و نزدیک است زیر اتوبوس رود این فرد از روی ترس لبخند میزند و میگوید وای نزدیک بود منو به کشتن بدی.
نوع دیگر خنده زمانی است که میخواهید فردی دوستی شما را بپذیرد و در واقع به او می گویید که برایش تهدیدی در کار نیست. البته این حالت به نوعی تسلیم را نیز شامل میشود. نداشتن لبخند بر لب نشان میدهد که چرا برخی افراد مانند ولادیمیر پوتین، جیمز کانگنی، کلینت ایستوود، مارگارت تاچر و چارلز برانسون به نوعی عبوس به نظر میرسند، زیرا عموما لبخند کم میزنند و خندیدن را نوعی تسلیم میدانند.
چرا لبخند واگیردار است؟
نکته جالبی که در مورد لبخند وجود دارد این است که خندیدن مسری است و اگر شما لبخند بزنید، طرف مقابل شما نیز میخندد، حتی اگر این خندیدن واقعی نباشد.
تحقیقاتی که پروفسور اولف دیمبرگ در دانشگاه اوپسالای سوئد انجام داده است نشان میدهد ذهن بصورت ناخودآگاه جذب حرکات و عضلات طرف مقابل میشود.
او در این آزمایش با استفاده از تجهیزاتی که علائم الکترونیکی را از عضلات دریافت میکنند، میزان فعالیت عضلات صورت 120 داوطلب را در هنگام مشاهده تصویر چهرههای شاد و عصبانی اندازه گرفت. به هر داوطلب گفته بود با دیدن این تصاویر اخم کنند، بخندند یا بی حرکت بمانند. از آنها درخواست شده بود چهرهای به خود بگیرند که نقطه مقابل حرکت تصویر بود. مثلا با اخم به تصویر لبخند نگاه کنند. افراد در مقابل تصاویر لبخند به راحتی عکس العمل لبخند انجام میدادند اما در مقابل تصویر ناراحتی نمیتوانستند حالت خنده را به راحتی نمایش دهند البته همه سعی میکردند که بصورت آشکارا در مقابل این منفی عکسالعملی مثبت از خود نشان دهند اما با توجه به حرکات عضلات این عکسالعمل دروغین کاملا مشهود بود.
استاد روت کمپل از دانشگاه کالج لندن اعتقاد دارد که یک عصب منعکس کننده در مغز ما هست که قسمت مربوط به تشخیص چهره ها و حالات شخص را فعال مینماید و باعث واکنش آینه ای فرد میشود. در واقع افراد در مقابل عکسالعمل فرد مقابل خود یک کپی برداری را انجام میدهند.
بنابراین توصیه میشود که همیشه برای برقراری ارتباط بهتر با طرف مقابل خود سعی کنید که لبخند بزنید و این عمل باعث خواهد شد که طرف دیگر نیز رفتاری مناسبتر را از خود نشان دهد
در طول سی سال بررسی روند فروش محصولات و مذاکرات متوجه شدم که لبخند زدن در زمان مناسب مثلا در مراحل اولیه فروش که افراد یکدیگر را می سنجند باعث پاسخ مثبت هر دو طرف میز مذاکره میشود و این نیز به موفقیت بیشتر و فروش بالاتر می انجامد.
زمانی که ما در دستیابی به عادتها شکست میخوریم، اعتمادمان را به خود از دست میدهیم، به
تواناییهایمان باور نداریم که میتوانیم کاری را درست انجام دهیم و احساس گناه میکنیم و در برخی اوقات از خودمان متنفر میشویم.
این واقعیت بدی برای عادتهای پیش روی ماست. همچنین دلیلی بر نارضایتی از خودمان است.
زمانی که عادت جدیدی را شروع میکنیم، اگر واقعا به تواناییهایمان در پیگیری و تداوم اعتقاد نداشته
باشیم، احتمال موفقیت کاهش می یابد، زمانی که موانعی در سر راه ما قرار میگیرد، دچار تردید میشویم،
در زمان انصراف از ادامه ی مسیر، بخشی از ذهن ما میگوید: "می دانستم که این اتفاق می افتد، این ذهنیت
من را در مورد تو تایید میکند، بازنده " و بعد دست از کار میکشیم به جای آنکه به کار بچسبیم و حس
تسلیم شدن را مغلوب کنیم.
از دست دادن اعتماد ریشه در قضاوت خودمان دارد، زمانی که در انجام کاری موفق نمیشویم – که بدون شک اجتناب ناپذیر است حتی اگر منضبطترین فرد روی زمین باشید- آن را چون چماقی بر سر خودمان
میکوبیم. "چه غلطی میکنی؟ چرا ادامه ندادی؟ تو را چه میشود؟ واقعا دلم میخواست بهتر بودی و
اینقدر به همهی کارها گند نمیزدی"
برای برخی از ما، این صدای والدین ماست یا یکی از آنها یا شاید یکی از برادر و خواهرها یا یک همکلاسی
یا یک آشنا یا ترکیبی از آنها در کنار هم. افرادی که طی سالها ما را نقد کرده اند.
چطور دوباره اعتماد را به دست آوریم؟
ما نیاز به یادگیری برخی مهارتها داریم:
1 -بپذیرید که شکست، دلیلی برای قضاوت کردن خودتان نیست. این پذیرش قلبی اهمیت زیادی دارد و اگر هیچ چیز دیگری یاد نگیرید، این پذیرش، یک راه حل قطعی است. به جای درونی کردن شکست به عنوان شاخصی از غیر قابل اعتماد بودن، باید یاد بگیرید که شکست فقط یک رخداد خارجی است. بله مطمئنا ما درگیر آن رخداد بوده ایم، اما شبیه انداختن توپ به سمت
حلقه ی بسکتبال است. اگر توپ ما گل نشد به این معنی نیست که آدم وحشتناکی هستیم، بلکه به این معنی است که نیاز است تا دقت یا تمرین بیشتری بکنیم، شاید جلوتر برویم، شاید به شیوه ی دیگری پرتاب کنیم، یک نردبان زیر پایمان بگذاریم، حلقه را گشادتر کنیم، کسی را پیدا کنیم تا به
ما کمک کند، در این بازی هیچ قانونی وجود ندارد، ما می توانیم راههایی را بیابیم که موفق شویم.
شکست تنها شاخصی است از اینکه چیزی در روش ما نیاز به تغییر دارد.
2 -خودتان را برای اشتباهات گذشته ببخشید. پیش از آنکه دوباره به خودتان اعتماد کنید، شما
باید از تمام شکست های گذشته و از احساس بدی که نسبت به آنها دارید، عبور کنید. همین حالا
وقت بگذارید و آن را انجام دهید. بله شما شکست خورده اید، همه شکست میخوریم. دلیلی برای احساس بد در مورد خودتان وجود ندارد. آن را رها کنید و به خودتان بگویید که خوب هستید و
اشتباهات خطای شما نیست، بلکه باید در روش خود تغییراتی بدهید.
3 -قولهایی به خودتان بدهید و روی آن بمانید. این گام زمانبر است، زیرا اعتماد یک شبه بر نمیگردد. قول های کوچک به خودتان بدهید، هر چقدر کوچکتر، بهتر. مثال اگر عادت مورد نظر شما،
یوگاست، تمام کاری که باید انجام دهید این است که روی تشک بنشینید. حتی نیاز به پنج دقیقه هم نیست. هر کاری را بکنید که به این قول وفادار بمانید. مشابه آن برای چیزهای دیگر. فقط شروع
به نوشتن کنید، فقط یک نوع سبزیجات را در غذای خود بگذارید، کامپیوتر خود را برای یک دقیقه ببندید. قولهای کوچک و تلاشهای زیاد برای نگه داشتن آنها به شما در طول زمان ثابت می کند که
چقدر با ارزش هستید.
4 -کار در زمانهای سخت را یاد بگیرید. همیشه زمانهایی وجود دارد که دوست ندارید کاری
بکنید، تمایل به انصراف از ادامه ی مسیر دارید، حس شروع دوباره را پس از یکی دو روز رخوت از
دست داده اید. نخست مشخص کنید که دلیل آن کمبود انگیزه است و نیاز به تلاش بیشتری دارد.
دوم افکار منفی و تردید آمیز در مورد تواناییهای تان و یا توجیه و بهانه تراشی را تشخیص دهید و به
آنها گوش نسپارید. سوم با خود بگویید که تمام نیاز شما برای انجام کار، انگیزه ی بیشتر است، از دوستی کمک بخواهید، به اینترنت سر بزنید، به خودتان جایزه ی بزرگی بدهید و یا یک چالش را
برای خود در نظر بگیرید.
چهار گام. نه خیلی آسان و نه آنقدر سخت که از عهده ی آن بر نیایید. می توانید به خودتان اعتماد کنید و
عادت های جدید شکل دهید و به آنها بچسبید و زمانی که اعتماد خود را به دست آوردید، دیگر هیچ چیز جلو دارتان نیست.