در خیابان قدم میگذارم و نظاره گر مردمانی هستم که میشه گفت در حال گذار از دوره سنت ها به دوره مدرنیته هستند. پیش از این بیشتر مردم درگیر سنت ها و آداب و رسوم خاصی بودند و تا حدودی در جهتگیری فردی و اجتماعی آنان نقش مهمی داشت و مسیر و روال کلی اکثر افراد را مشخص میکرد.
یکی از مزیتهای این آداب و رسوم این بود که فرد کمتر دچار سرخوردگی میشد اما اکنون با ورود به عصر مدرنیته روزبهروز شاهد افزایش میزان افسردگی و سایر آفات زندگی مدرن میان جامعه میباشیم . تاثیر ارتباطات و تکنولوژی روی این موضوع به خوبی نمایان است تا جایی که اگر انسان عصر جدید در یک روستای دورافتاده و محروم از تکنولوژی زندگانی بسر میبرد شاید این مشکلات به کمترین حد ممکن میرسید. جماعت نسل جوان دوست دارند که همه چیز را با هم داشته باشند و همه چیز را تجربه کنند. اکثر ما میخواهیم با کمترین زحمت بهترین نتیجه را بگیریم. افکار منفی باعث شده تا اکثر جوانان برای رهایی از استرس و فرار از دلمشغولیها به سیگار و قلیان و سایر برنامه ها روی بیاورند تا شاید اینها مرهمی بر زخم هایشان باشد. فارغ از مسائل روحی روانی تاثیر موبایل و شبکه های اجتماعی بر زندگی افراد ، کاهش دورهمی ها، کم رنگ شدن صمیمیت میان مردم و کاهش خنده و شادی شاید از دیگر دردهای عصر ما باشد. نوستالژی اصلی از بین رفتن اصالت و فرهنگ مردمانی است که زیر سایه تکنولوژی و مدرنیته در حال رنگ باختن است و معنی خیلی از چیزها دارد عوض میشود.جوامعی بیشترین آسیب را متحمل میشوند که آمار مطالعه و کتابخوانی در کمترین حد ممکن باشد. در دریای بیکران عصر مدرن که هر روز شاهد اتفاقات و رویدادهای تازه تر هستیم کسانی به آرامش و رضایت بیشتری دست میابند که معنای زندگیشان را خودشان پیدا کنند و این محقق نخواهد شد مگر با مطالعه وخودآگاهی.
توانایی خواندن افکار و نگرش های دیگران از روی رفتارشان، در واقع اولین روش ارتباطی مورد استفاده بشر پیش از اختراع زبان بود. پیش از اختراع رادیو، بیشتر از ارتباطات توسط کتاب ها، نامه ها و روزنامه صورت میگرفت. این بدین معنی بود که سیاستمداران ضعیفی چون آبراهام لینکلن اگر به اندازه کافی پیگیر بودند رونوشت خوبی از مطالب دیگران مینوشتند، میتوانستند موفق شوند. رادیو فرصت خوبی در اختیار اشخاصی چون وینستون چرچیل گذاشت تا از نفوذ کلامشان استفاده کنند.
سیاستمداران امروز میدانند سیما و ظاهر در سیاست بسیار موثر است. عمده سیاستمداران برجسته در عصر حاضر، مشاورانی در زمینه زبان بدن دارند تا در امر راستگو و دلسوز جلوه دادن آنها به مردم به آنها کمک کنند.
باور کردنی نیست که طی بیش از هزاران سال گذشته، زبان بدن به صورت عملی از سال 1960 مورد مطالعه قرار گرفته است. با اینحال بیشتر مردم نیروی ، شکل اصلی ارتباطشان با دیگران است. کلام حدودا بین 500 هزار تا 2 میلیون سال پیش برای اولین بار مورد استفاده قرار گرفته و در سالهای بعدی تکامل بیشتری یافته، علاوه بر اینکه زبان بدن شکل اصلی انتقال عواطف و احساسات قرار گرفت اما از آنجایی که بیشتر مردم روی کلمات گوینده تمرکز میکنند، عمدتا از زبان بدن بی خبر هستند.به عبارت زیر خوب دقت کنید:
سینه ات را جلو بده ، محکم و راست بایست. سرت را بالا بگیر، سریع قدم بگذار، قوز نکن، مسئولیت کارها را به عهده بگیر، با آنها رودررو شو.
یک مثال عینی از معجزه زبان بدن مربوط به شیراک رئیس جمهور فرانسه و باب هاوک نخست وزیر استرالیا ست که هر دو از دستشان برای نشان دادن اندازه نسبی موضوعاتی که در ذهن داشتند استفاده میکردند. یک بار باب هاوک با مقایسه دستمزد سیاستمداران با دستمزد مدیران شرکتهای تجاری از افزایش حقوق سیاستمداران دفاع کرد. او ادعا کرد که دستمزد مدیران به میزان قابل ملاحظه ای بالا رفته و اظهار داشت که در قیاس با آنها دستمزد سیاستمداران اندک است. او هربار که به درآمد سیاستمداران اشاره میکرد دستهایش را یک متر از هم باز میکرد اما وقتی از دستمزد مدیران حرف میزد آنها را فقط 30 سانتیمتر از هم باز میکرد. فاصله دستان او خلاف ادعایش را نشان داد.
بر اساس کتاب زبان بدن اثر آلن و باربارا پیز
Kitten توله گربه
Puppy توله سگ
Butcher قصاب
Ground beef گوشت چرخکرده
liquor store مشروب فروشی
To nix an idea نپذیرفتن یک درخواست
afterwards بعدا، سپس
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی ، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب ، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
استخوان هایم ، عضلاتم ، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید ، سلول هایم را اگر لازم شد بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.
آن چه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید تا گلها بشکفند. اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم ، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید یا به کسی که نیازمند شماست ، کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید ، همیشه زنده خواهم ماند …
زندگی ما با تصور اینکه عالی هستیم شروع میشود. می توانیم در پنج سالگی در جمع برقصیم، بدون نگرانی از
اینکه دیگران در مورد ما چه فکر میکنند. اما با رشد ما، این احساس رنگ میبازد، به وسیلهی اطرافیان و
والدین و رسانه ها و مواقعی که احساس شرمساری کرده ایم.
به هنگام بزرگسالی به خودمان شک پیدا میکنیم، خودمان را به شیوهی بدی قضاوت میکنیم، منتقد جسم
خود میشویم، منتقد بینظم بودن خود، و منتقد تمام اشتباهاتی که کردهایم. و به جایی میرسیم که
زندگیمان را دوست نداریم.
در نتیجه سعی میکنیم که این خود ناقصمان را پیشرفت دهیم، چون همیشه گند میزنیم به دنبال بهتر
بودنیم. یا به تواناییمان برای کسب نتیجهی بهتر شک داریم و در نتیجه از آن ناشادیم. یا چون به توانایی
خود باور نداریم با دست خود تلاش و کوشش را خراب میکنیم. دوست نداشتن خود، منجر به بدتر شدن
روابط، شغل خسته کننده، ناشادی از زندگی، شکایت از زمین و زمان و اغلب عادتهای ناسالمی مثل خوردن
فست فود، زیاده روی در الکل، بیتحرکی، ولخرجی و اعتیاد به بازیهای ویدئویی یا اینترنت می شود.
پس مسیر راضی بودن از خود و زندگی چیست؟
اولین و مهمترین مساله جلب اعتماد به خودتان است و باید روی آن کار کنید. روابط با خودتان شبیه
رابطه ی شما با هر کس دیگری است، اگر دوستی دارید که همیشه تاخیر دارد و به قول و قرارهایش پایبند نیست، اعتماد شما را از دست میدهد. این رابطه در مورد خود ما هم به همین صورت است، اگر به کسی
اعتماد ندارید، بسیار کار سختی است که او را دوست داشته باشید از جمله خودتان.
پس باید روی عزت نفس خود کار کنید و بیشتر خودتان را دوست داشته باشید.
مساله ی بعدی قضاوت ناعادلانه خودتان است. مقایسه با یک ایده آل غیرواقعی در همهی زمینهها. اندامی
شبیه مانکنها میخواهید، میخواهید به اهداف قطعی شخصی و شغلی برسید، می خواهید به دور دنیا سفر
کنید و زبانهای خارجی را یاد بگیرید و یک ساز موسیقی و آشپز درجه یکی شوید و یک زندگی اجتماعی
خوب و همسر کامل و بچه های سر به راه و دستاورهای افسانهای و شگفت انگیز و خوش اندام ترین فرد روی
زمین. البته تمامی این اهداف واقع گرایانه هستند این طور نیست؟ اما همه این کمالگرایی ها و هدف گذاری های نامناسب در صورت محقق نشدن، باعث میشود که شما از کیسه عزت نفس خرج کنید.
وقتی که ما چنین ایدهآلی داریم، پیوسته خودمان را با آنها مقایسه کرده و همیشه هم به بدترین وجه ممکن
این کار را میکنیم.
مسیر رسیدن به رضایت، متوقف کردن مقایسهی خودمان با این ایدهآل هاست. متوقف کردن اینکه خودمان
را قضاوت کنیم، این مسیر رها کردن ایدهآل ها و یادگیری راه های افزایش عزت نفس است.
گام عملی: به ایدهآل هایی که مرجع مقایسه ی شما شده، توجه کنید. از خودتان بپرسید که آیا به خودتان
اعتماد دارید؟ میتوانید تغییر کنید؟ میتوانید کارهای خود را انجام دهید؟
از روی ناخن ها، آستین کت، چکمه، شلوار، برآمدگی انگشت اشاره، طرز بیان، سرآستین و حرکات یک فرد است که کار و پیشه او به روشنی فاش میشود.غیرقابل باور است که یک کارآگاه ماهر نتواند با ترکیب همه اینها معما را کشف کند.
(شرلوک هولمز).
در بیشتر نقاط دنیا مردم نسبت به دانستن زبان بدن سیاست مداران بسیار علاقمند ند، زیرا همه میدانند که سیاستمداران وانمود میکنند به چیزی اعتقاد دارند اما در واقع هیچ اعتقادی ندارند، یا خودشان را آن طور که واقعا هستند نشان نمیدهند. اما ما به طور غریزی میدانیم که آنها سرانجام در اثر تضادهای تضادهای نشانههای زبان بدن به دام می افتند بنابراین علاقه داریم که رفتار آنها را به دقت تماشا کنیم تا مچشان را بگیریم.
بدن انسان با زبان خودش چیزهای زیادی برای گفتن دارد، مطالب زیادی که حتی خود فرد نیز گاهی قادر به پنهان کردن آن علایم نیست. با یادگیری زبان بدن ،شما نسبت به نشانههای بدنتان آگاه تر میکند و آموزش این مهارت به شما یاد میدهد که چطور از آنها برای برقراری ارتباط موثرتر استفاده کنید.
برخی افراد معتقدند که بررسی و مطالعه زبان بدن صرفا ابزاری است برای خواندن اسرار یا افکار دیگران و نیز کنترل یا سوءاستفاده از آنان. اما در پست های بعدی در رابطه با زبان بدن ما قصد داریم که بینش عمیق تری در رابطه با دیگران به شما ببخشد تا روابط کاری و خانوادگی موفق تری داشته باشید.
بخش نخست: عصر مفهوم پردازی
ظهور راست مغزها
1 .مغز سمت راست نجات بخش است. (افراط در ستایش ذهن راست)
2 .مغز سمت راست ویرانگر است. (تفریط در نکوهش ذهن راست)
1 .عملکرد مغز دگرسو (contralateral )است. (نیمکره راست فعالیت سمت چپ بدن را کنترل می کند، و برعکس)
2 .عملکرد نیمکره سمت چپ زنجیره ایا ست و عملکرد نیمکره ی سمت را ست هم زمان
نیمکره چپ هزار کلمه ونیمکره راست هزار تصویر.
3 .نیمکره چپ در متن(text )تخص ص دارد، نیمکره راست در بافت(context ).)فهم یک استعاره کار نیمکره راست مغز
است.
4 .نیمکره چپ تحلیلگر ا ست و نیمکره را ست ترکیبگر. نیمکره چپ بر مقوله های متمرکز ا ست و نیمکره را ست بر
روابط. چپ جز ییات را می بیند و راست می تواند تصویر ترکیبی بزرگی را ببیند.
فزونگرایی، آسیا و اتوماسیون
ا شاره: عصر اطلاعات-دهه 1970 به این طرف- عصر حاکمیت ارز شها و تفکر "عمله دانش" ا ست. "کسانی که به خاطر
آنچه که درمدرسه آموخته اند، عمل کرده اند، پول میگیرند، و نه البته به خاطر قوه جسمانی و یا مهارت دستی.
. وجه تمایز این گروه توان آنها در به دست آوردن و به کار بستن دانش نظری و تحلیلی است.مشخصه اجتماعی جامعه علمی ظهور "عمله دانش" ا ست. برر سی یک پدیده مو ضوع این فصل ا ست: چرا اهمیت نسبی تفکر چپ-محور کاهش یافته و در نتیجه اهمیت تفکر راست-محور افزایش یافته است. بروز این پدیده سه علت دارد: فزونگرایی، آسیا، اتوماسیون.
فزونگرایی
در اثررشد و تکامل جنبه منطقی-کاربردی در طراحی ملزومات زندگی و فزونی آنها،رقابتی در جنبههای زیبای شناسانه و مفهوم کالاها بوجود آمده است.
چه تبیینی وجود دارد برای این پدیده که: تولید و فروش
شمع تزیینی در آمریکا یک تجارت 4/2 میلیارد دلاری است.
آسیا:
---------------------------
نتیجه: میلیونها عمله دانش ماهر با هزینه هایی کمتر از اروپا و امریکا در آسیا وجود دارند، پس عمله دانش امروز باید توانایی
های جدید - توانایی های ذهن راست محور- را در خود بپروراند.
اتوماسیون
اصطلاح coach potato به معنی آدم تن لش و تنبل است.مثال:
You know what a coach potato I am
عبارت shake/move your leg به معنی جنبیدن و سریع کار کردن است.
اصطلاح get off your butt/ass به معنی دست کشیدن از تنبلی و رخوت و انجام یک فعالیت مفید است مثال:
I need to get off my butt/ass.
اصطلاح spoiled brat به بچه هایی اشاره دارد که والدینشان هرچیزی که خواستن در اختیارشون گذاشتن و در نتیجه خیلی لوس و ننر بار اومدن.
لغت procrastinate به معنی به تعویق انداختن کارهاست.
اصطلاح lounging around به معنی لمیدن و تن آسایی در حالتی ریلکس بدون انجام هیچ کار خاصی است مثال:
nothing beats lounging around on Sunday
morning reading a newspaper.
یعنی در صبح یکشنبه هیچ چیز جای لمیدن در خانه و خوندن روزنامه رو نمیگیره.