کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.

کتاب حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر راهنمایی عالی برای زندگی شخصی و شغلی است. این کتاب که در 15 فصل و در قالب یک داستان جذاب ارائه شده چند بار کتاب پرفروش آمریکا شده. این کتاب راه و رسم ثروتمند شدن و موفقیت در زندگی را به ما نشان میدهد. مطالعه این کتاب کم حجم و فوق العاده برای کتابخوانان توصیه میشود. متن زیر از کتاب حکایت دولت و فرزانگی انتخاب شده:

بیشتر مردم می‌ترسند چیزی بخواهند و زمانی که چیزی را می‌خواهند، به اندازه کافی اصرار نمی‌ورزند و این خطاست.

بنابراین اگر واقعاً کسی تمایل دارد به ثروت برسد باید تا آخر مسیر مقاومت کند و اصرار بورزد تا به هدف خودش دست پیدا کند. دومین درس این است که تمام افراد ثروتمند به کسب و کار خودشان اشتیاق و علاقه دارند و علاقه به کسب و کار اهمیت فراوان دارد.

شما باید با تمام وجودتان برای کارتان وقت بگذارید و به آن عشق بورزید. اگر شما کاری را از روی علاقه انجام ندهید، هرچقدر هم تلاش کنید، در آن موفق نخواهید شد؛ زیرا علاقه به شما چشم‌انداز می‌دهد. اگر فکر می‌کنید که کار خود را مطابق با علاقه‌تان انتخاب کرده‌اید و تلاش زیادی می‌کنید و ثروتمند نمی‌شوید، باید در کاری که انجام می‌دهید و روش کاری خود بیشتر فکر کنید.

سخنی از آرتور شوپنهاور

انسان جانوری درنده و ترسناک است. ما او را صرفا با افسار و در حالت رام شده دیده ایم؛حالتی که به آن میگویند تمدن. برای همین گاهی که طبیعت اش رم میکند یکه میخوریم!

اما وقتی و جایی که افسار و زنجیرِ قانون و نظم برداشته می شوند و هرج و مرج رخ می دهد، آن وقت است که خودش را نشان می دهد و می شود همان که هست .


آرتور شوپنهاور | متعلقات و ملحقات

عظمت در چگونگی دیدن است

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .


نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟

یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند .


اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند: اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .


او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و ... .

به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود .

آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت .


آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .

پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:

برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود !

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند


روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

همسرم جواب داد :من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم .

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید.

داستایوفسکی




همه ما بندبازانی هستیم با تماشاچیانی چشم انتظار سقوط

«مراقب باش که برای مردم، نه بند مهم است و نه بندباز؛ بلکه این هیجان بندبازی است که آن‌ها را به بند خویش کشیده است. سقوط تو از بند برایشان، همان‌قدر جذاب است که بند‌بازی‌ات. گام‌های روی بند را نه به خاطر همهمه‌ی تشویق آن‌ها، که برای لذت خودت بردار تا وقتی پایین افتادی، لبخند هم‌چنان بر لبانت باقی بماند.»

برگرفته از وبلاگ شخصی محمد رضا شعبانعلی

تغییر

آدم ها در مقابل تغییر ٤ گروهند:


١- تغییر را می سازند؛

٢- تغییر را پیش بینی می کنند؛

٣- با تغییر، تغییر می کنند؛

٤- در برابر تغییر مقاومت می کنند؛


 گروه اول کار آفرینان،

 گروه دوم مدیران،

 گروه سوم طبقه متوسط،

 گروه چهارم افراد نادان !

همیشه شما انتخاب میکنید کدام باشید ...




نکته های کوچک درباره زندگی، بخش دوم

  • رنج ها و مشکلات را همچون فرصت هایی برای رشد و احاطه بر خود ببین که تو را قوی میسازند.

  • معیارهای موفقیت یعنی آرامش، سلامت و عشقی که در زندگی احساس میکنی.

  •  غر نزن، هنگام مواجهه با کار سخت، طوری عمل کن که انگار شکست غیر ممکن است.

  • خوبی های دیگران را ببین.

  • در قرض دادن به دوستانت احتیاط کن مبادا که هر دو را از دست بدهی.

  • بگذار همه چیز ساده باشد.

  • اشتیاق داشتن را یاد بگیر حتی اگر قلبا مشتاق نباشی.

  • وقتی کسی را برای بار اول ملاقات میکنی، از او نپرس از چه راهی امرار معاش میکند. از مصاحبتش لذت ببر، بی آنکه به او برچسب بزنی.

  • حال و هوای بچگی را رها نکن.

  • پیش از آنکه مسئولیت نگهداری رازی را بر عهده دوستی بگذاری، دوباره فکر کن.

  • در خصوص ازدواج و مسائل مالی کسی اظهار نظر نکن

  • هرگز بابت کاری که تمام نشده پولی نپرداز.

  • دوستان خوب را نگه دار.

  • به طرز ارضا نشدنی ای کنجکاو باش.

  • مثل مثبت ترین و پرشورترین کسی شو که میشناسی.

  • به همه سیاستمداران مشکوک باش.

  • هرکاری که از دستت برمی آید برای کارفرمایت انجام بده، این یکی از بهترین سرمایه‌گذاری های عمرت خواهد بود.

  • از دیگران در خلوت انتقاد کن و در حضور جمع از آنها تعریف و تمجید کن.

راه سعادت

  • ارسطو میگوید طبیعت انسان ماندگار است نه ثروت او. بنابراین موهبت های ذاتی مانند شخصیتی بزرگ منش، فکری کارا، طبعی سعادتمند، روحیه‌ای شاد و جسمی متعادل و کاملا سالم، خلاصه فکری سالم در بدنی سالم، نخستین و مهمترین لوازم سعادت اند.

  • هیچ چیز نمیتواند به قدر شادی، جای هر موهبت دیگر را بطور کامل پر کند، حال آنکه هیچ چیز را نیز نمیتوان جایگزین آن کرد.

  • وقتی کسی شاد است، دیگر فرقی نمیکند که جوان است یا پیر، راست قامت یا کوژپشت، ثروتمند یا فقیر؛ چنین کسی شادکام است و این او را بس.

  • شک ما در مورد پذیرفتن شادی به این دلیل است میخواهیم بدانیم که آیا از هر نظر موجبی برای خوشنودی داریم یا نه، مبادا که شادی، افکار جدی و نگرانی های مهم ما را مختل کند. اما معلوم نیست که با این افکار و نگرانی ها چه چیز را میتوان بهتر کرد؛ در حالی که شادی سودی بلافاصله دارد . زیرا فقط شادی زمان حال را پرسعادت میکند و این امر برای موجوداتی چون ما که هستی مان لحظه بسیار کوتاهی است میان دو ابدیت است، موهبت بزرگی است. پس بهتر آن است که به دست آوردن و افزودن این موهبت را بر هر کوشش دیگری مقدم بدانیم( همین چند وقت پیش یک شب در تهران پس از کلنجارهای ذهنی بسیار چنین نتیجه ای رسیدم که با ابزار شوخی و خنده و رقص و آواز با سختی های زندگی مواجه بشم و به مشکلات بخندم تا اینکه خودم حال خوشم رو ناخوش کنم ، نباید فراموش کرد که ورزش و فعالیت فیزیکی به تحقق این امر کمک شایانی میکند).

  • حال شکی نیست که هیچ چیز کمتر از ثروت و هیچ چیز بیشتر از سلامت موجب شادی نمیشود.مگر چنین نیست که درطبقات پایین، در میان کارگران، به ویژه آنها که در روستا کار میکنند، چهره‌های شاد و خوشنود میابیم و در طبقات ثروتمند و نجیب زاده، چهره‌های عبوس؟

  • پس بهتر آنست که در حفظ درجه بالای سلامت کامل بکوشیم، که شادی مانند شکوفه آن است. لازمه آن پرهیز از هرگونه زیاده‌روی و افراط در خوشگذرانی و هیجان های شدید و ناخوشایند، و نیز دوری از فعالیت های طاقت فرسای ذهنی بیش از اندازه و مستمر است.لوازم دیگر آن قدم زدن سریع هرروزه در هوای آزاد، حمام های مکرر با آب سرد و اقدامات بهداشتی از این قبیل است.

زرتشت پیامبر مهر و دوستی

کسانی در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگی به ندای وجدان درونی خویش گوش فرا دهند و آن را ارج نهند؛ زیرا وجدان درونی همه انسانها آنها را به سوی کردار نیک رهنمایی میکند...

۶ فروردین زادروز  زرتشت، پیام آور صلح، نخستین کسی که نیک اندیشید، از نیکی سخن گفت و نیکی به جای آورد گرامی

کرونا و عبور از مسئله مرگ


اپیکور فیلسوف بزرگ میگوید: آن‌جا که من هستم، مرگ نیست و آن‌جا که مرگ هست، من نیستم. پس ترس از مرگ چرا؟».
شیوه مواجه آدمی با مقوله مرگ تأثیر شگرفی بر شیوه زیستن او دارد به‌گونه‌ای  کـه میتواند انسان را به سوی زندگی اصیل و معنادار سوق دهد یا موجب یأس، ناامیـدی و پوچی و بی معنایی زندگی باشد.
مرگ آن‌قدر طبیعی و گریزناپذیر است که وقتی به گمان خود هیچ علتی برای پایان زندگی نمی‌یابیم، علت را “مرگ طبیعی” مینامیم.
در روزگار مدرن  به دلیل تزلزل و تردید انسان،این ترس هر روز فراگیرتر شده و به مثابه اضطراب اساسی مـدرن بـروز و ظهـور یافتـه است؛ به طوری که تمام تلاشهای انسان مدرن معطوف به فرار از این ترس است.
غیر از طبیعی بودن مرگ، ترس از خود مرگ نیز آنقدر طبیعی است که به گفته روانشناسان، محرک تمام انگیزه های ما در زندگی مانند حفظ بقاست.
جدای از مرگ طبیعی، مرگ بر اثر سوانح و بیماری همیشه در کمین ما بوده و هست، اما ما انسان‌ها معمولاً آن‌ها را فراموش می‌کنیم و چندان جدی نمی‌گیریم.
خوب یا بد، ما غافلان از مرگ، ما که عادت کرده‌ایم از کنار این مسئله بگذریم و آن را نبینیم، اکنون با آن روبرو شده‌ایم:

کرونا اگر چه از بسیاری از عوامل مرگ‌آور دیگر مانند استاندارد نبودن اکثر خودروهایمان و یا ویروس آلودگی هوا، ضعیف‌تر است، اما از آنجا که شکل گسترش و شیوع آن، شبیه یک بخت آزمایی است می‌تواند برای بسیاری از ما نگران‌کننده باشد. انگار به اجبار ما را به یک بازی خطرناک کشانده اند و هرچند احتمال زنده‌ماندن ما در این بازی بالا به نظر می‌رسد، اما بی قاعدگی این بازی باعث شده که گروهی از ما خود را ببازیم.
شیوه درست رویارویی با این نگرانی، غیر از دستورالعمل های معمول، “عبور از مسئله‌ی مرگ” است: این که یک بار “بپذیریم” ممکن است هریک از ما برنده این نابخت آزمایی شویم. واقعیتی که پیش از کرونا هم وجود داشته اما در چشم بسیاری از ما، هیچ وقت جدی گرفته نشده است.
پس از پذیرش چنین واقعیتی، میتوانیم به خودمان برگردیم، اینکه تا این لحظه عمرمان چگونه گذشته است.ببینیم با عمرمان چه کرده‌ایم: به خاطر همه ی کارهای خوبی که کردیم؛ همه‌ی کارهای بدی که می‌شد بکنیم و نکردیم؛ همه‌ی تلاش‌هایی که به خرج دادیم و دستاوردهایی که کسب کردیم؛ و همه‌ی دستاوردهایی که کسب نکردیم اما نتوانستند تلاش‌مان را کم و امیدمان را ناامید کنند، به خودمان افتخار کنیم.
به خودمان، به خاطر همه‌ی آنچه تا امروز گذرانده‌ایم – حتی اگر فردایی در کار نباشد – آفرین بگوییم. آری این بار با نگاه همدلانه به خودمان نگاه کنیم و خودمان را دوست بداریم.
سپس میتوانیم به خود متعهد شویم که در صورتی که زمستان سال بعد نیز زنده بودیم چه کارهایی بکنیم: از تابستان یا زمستان سال بعد بگوییم؛ از همه‌ی کارهایی که اگر ماندیم، انجام خواهیم داد؛ کتابهایی که خواهیم خواند؛ سفرهایی که خواهیم رفت؛ و عشق‌هایی که خواهیم ورزید.