ارسطو میگوید طبیعت انسان ماندگار است نه ثروت او. بنابراین موهبت های ذاتی مانند شخصیتی بزرگ منش، فکری کارا، طبعی سعادتمند، روحیهای شاد و جسمی متعادل و کاملا سالم، خلاصه فکری سالم در بدنی سالم، نخستین و مهمترین لوازم سعادت اند.
هیچ چیز نمیتواند به قدر شادی، جای هر موهبت دیگر را بطور کامل پر کند، حال آنکه هیچ چیز را نیز نمیتوان جایگزین آن کرد.
وقتی کسی شاد است، دیگر فرقی نمیکند که جوان است یا پیر، راست قامت یا کوژپشت، ثروتمند یا فقیر؛ چنین کسی شادکام است و این او را بس.
شک ما در مورد پذیرفتن شادی به این دلیل است میخواهیم بدانیم که آیا از هر نظر موجبی برای خوشنودی داریم یا نه، مبادا که شادی، افکار جدی و نگرانی های مهم ما را مختل کند. اما معلوم نیست که با این افکار و نگرانی ها چه چیز را میتوان بهتر کرد؛ در حالی که شادی سودی بلافاصله دارد . زیرا فقط شادی زمان حال را پرسعادت میکند و این امر برای موجوداتی چون ما که هستی مان لحظه بسیار کوتاهی است میان دو ابدیت است، موهبت بزرگی است. پس بهتر آن است که به دست آوردن و افزودن این موهبت را بر هر کوشش دیگری مقدم بدانیم( همین چند وقت پیش یک شب در تهران پس از کلنجارهای ذهنی بسیار چنین نتیجه ای رسیدم که با ابزار شوخی و خنده و رقص و آواز با سختی های زندگی مواجه بشم و به مشکلات بخندم تا اینکه خودم حال خوشم رو ناخوش کنم ، نباید فراموش کرد که ورزش و فعالیت فیزیکی به تحقق این امر کمک شایانی میکند).
حال شکی نیست که هیچ چیز کمتر از ثروت و هیچ چیز بیشتر از سلامت موجب شادی نمیشود.مگر چنین نیست که درطبقات پایین، در میان کارگران، به ویژه آنها که در روستا کار میکنند، چهرههای شاد و خوشنود میابیم و در طبقات ثروتمند و نجیب زاده، چهرههای عبوس؟
پس بهتر آنست که در حفظ درجه بالای سلامت کامل بکوشیم، که شادی مانند شکوفه آن است. لازمه آن پرهیز از هرگونه زیادهروی و افراط در خوشگذرانی و هیجان های شدید و ناخوشایند، و نیز دوری از فعالیت های طاقت فرسای ذهنی بیش از اندازه و مستمر است.لوازم دیگر آن قدم زدن سریع هرروزه در هوای آزاد، حمام های مکرر با آب سرد و اقدامات بهداشتی از این قبیل است.
با لیوان آبی لطیف پنجره


شیر تازه صبح را در عصاره شهود نوشیدم
دو کبوتر وحشی در لبخند پرواز جهان بودند
خزان تنها با روح شکفته تقویم معرفی می شد
تپه بی قرارمشرف به خزان حضور داشت
کمی هم آواز آینه آسمان ابری با آفتاب ملایم تنها می رقصید
کسی کنار سکوت دلم به سمت قرمزی عشق می رفت
و شیشه تنهایی میز را عارفانه می شکست
روی موسیقی صندلی چشمانم
مناجات روزطلوع کرد
دلم از چشم انداز هر نوع حصاری غمگین عبور می کرد
دعای سبز صبح دلگشا دو سه ساعتی با ما گفتگو نمود
نا گهان لیوان پنجره به شفافیت روان چشمانم پی برد
و خود را برای همیشه در آهنگ قلب چشمانم جای داد
با انگشتا ن مومن نگاهم لیوان انتظار را به صدا در آوردم
مو سیقی خا رهای روی تپه را می خواند
خارهایی که همواره صدای آن پیر وارسته را در گوشم زمزمه می کردند
سلامتی نعمت بزرگی است
سلامتی نعمت بزرگی است
~~~~~✦✦✦~~~~~
سلام و سپاس از مطالب بسیار عالی و خواندنی وبلاگ شما
سلام


خیلی عالی بود. ممنونم از لطفتون آموزگار