گوردن مک کنزی در کلاس ها می پرسید: در این کلاس چه کسی هنرمند است ؟ لطفا دست خود را بالا بیرید. نتیجه جالب بود: هر چه سن و کلاس دانش آموزان بالا می رفت، شرم ناشی از هنرمند بودن بیشتر می شد!
" ثروت کشورها و رفاه و آسایش افراد اکنون در گرو ارزش قا ئل شدن برای جایگاه هنرمندان است."
تحقیر کردن طرح کار ساده ای است.
طر احان کیمیاگران آینده هستند!
طراحی یعنی سودمندی بارور شده از معنا.
مدرسه CHAD مدرسه عمومی و رایگان طراحی و معماری فیالدلفیا: برای فهم تاریخ ماکت آن را می سازند! همه چیز را با یک راه حل به هم پیوند می دهند! / ما افرادی را تربیت می کنیم که کل گرایانه بیاندیشند.
من در این مدرسه یادگرفتم چگونه با دیگران کار کنم و از آنها الهام بگیرم !
صرف قدم در چنین مدرسه ای الهام بخش است.
در مدرسه ی "چاد"، دستگاه های معمول ردیاب وجود ندارد. و به جای آن یک تابلوی نقاشی رسم شده است!
در ایالات متحده رشته کارشناسی هنرهای زیبا جای رشته مدیریت بازرگانی را گرفته است.
سونی 400 طراح دارد.
مردان تجارت باید طراح باشند.
به آشپزخانه های خود نگاه کنید!
طراحی آینده
اتاق های دارای نور طبیعی دو روز کمتر بیماران را در اتاق بستری نگه می دارد!
صرف تحول در فضای فیزیکی مدارس امتیاز آزمون مدارس را تا 11 درصد افزایش می دهد.
طراح بودن یعنی عامل تغییر بودن.
دنیا چگونه خواهد بود وقتی بچه های چاد به همه جا بروند.
تماس برتر قابلیت عطوفت و امیدواری و مراقبت مشفقانه است.
روش آموزش دانشجویان پزشکی آمریکا متحول می شود. جدایی از فعالیت های ارقامی و داده پردازنه به سوی فعالیت های روایی و نمایشی با هدف ایجاد حس همدلی با بیمار و ارایه شاخص های ارزیابی جدید.
فشارهای مغز سوز آکادمیک بر ذهن جوانان ژاپنی با تفکر دانشجویان در معنا و رسالت انها در زندگی شان و
"آموزش های قلبی" و نه صرفا منطقی و ذهنی، جایگزین می شود. اینجاست که مفهوم سرمایهملی از کالاهای سودآور و وسایل الکترونیک و صنعتی به سرمایه فرهنگ عمومی تغییر می یابد.
تجارت یک هنر می شود!
در آمریکا شمار طراحان گرافیک طی یک دهه، ده برابر شده است و در حال حاضر تعداد آنها از تعداد مهندسان شیمی بیشتر است، تقریبا چهار برابر.
از 1970 به این سو ، در آمریکا نویسندگان 30 درصد و نوازندگان و آهنگ سازان 50 درصد افزایش یافته است.
در سال 2003 ،ریچارد فلوریدا، طراح شهری دانشگاه کارنگی ملون، گروهی متشکل از 38 میلیون آمریکایی
را شناسایی کرد که به آنها برچسب »طبقه خلاق« زده و مدعی بود که آنها کلید رشاد اقتصاادی کشور هستند.
بهره هوش IQ و بهره عاطفی EQ
بر ا ساس یافته های Daniel Goleman ،نویسنده کتاب سنت شکن "هوش عاطفی"، عامل بهره هوشی IQ تنها 4 تا 10 درصد در موفقیت شغلی دانش آموزان امروز موثر است!
نشاط لذت و چالاکی اجتماعی مهم تر از تحلیل و تفکر منطقی خلاقیت است.
او نشان داد که در دل سازمان ها موفق ترین مدیران افراد شوخ طبعی هستند.
گسترش حرفه های مراقبتی(پرستاران) و افزایش حقوق آنها نشان از نیاز به توانایی "تماس برتر" است.
پول و معنا
یافته امروز آمریکاییان: معنا پول جدید است.
در امریکا هم اکنون، 10 میلیون نفر، دو برابر تعداد دهه قبل، به نوعی از تمرینهای مدیتیشن می پردازند.
15 میلیون نفر یوگا تمرین می کنند. دوبرابر افراد در سال 1999.
پیدایش خرده فرهنگ "آفرینشگران فرهنگی"، یک چهارم جمعیت بزرگسالان آمریکا!
ایشان روش زنان را در کسب آگاهی معتبر می دانند، احساس همدلی، همدردی، ... نگریستن به تجربیات شخصی، روایت های اول شخص به عنوان راههای مهم در یادگیری و دریافتن اخلاق مراقبت.
چه قابلیت هایی می تواند این معناپردازی را در زندگی و حرفه شما ایجادکند؟
همین موضوع بخش دوم این کتاب است.
این کتاب از تحول تکان دهنده و هنوز نا شناخته ای سخن می گوید که هم اکنون به قسمت اعظم جهان پیشرفته راه یافته
است. ما از اقتصاد و جامعها ی مبتنی بر توانایی های منطقی، خطی، و رایانه ای عصر اطلاعات، به سوی اقتصاد و جامعه ای مبتنی
بر تواناییهای منطقی، ادراکی و گسترده نگر و نوظهور، یعنی عصر مفهوم سازی، به حرکت درآمده ایم.
کتاب "یک ذهن کاملا جدید" برای کسانی است که می خواهند در این دنیای نوظهور بمانند و پیش روند) آنها که در حرفه ی خود ناآرامند یا در زندگی خود ناخوشنود، سرمایه گذاران و رهبران تجاری ای که مشتاق اند تا بر موج جدید سوار شوند، والدینی که میخواهند فرزندانشان را مهیای آینده سازند و لشکر آدمهای زیرک و خالقی که عصر اطلاعات از قابلیتهای منحصر به فردشان غفلت ورزیده و بی توجه گذشته است.
نظریه محوری کتاب ساده است .مدت یک قرن جامعه غربی به طور عام، و جامعه آمریکا به طور خاص، تحت سیطره گونه ای از تفکر و رویکرد زندگی فرساینده و عمیقا تحلیلی بوده است. به قول پیتر دراکر عصر ما عصر کارگران دانش ، اداره کنندگان فرهیخته اطلاعات و به کار گیرنده تخصص ها بوده است.
اما این هم در حال تغییر است.قدم در عصر جدیدی میگذاریم.عصر جدید عصری است که به واسطه نوع متفاوتی از تفکر و رویکرد تازه ای به زندگی جان میگیرد و نقش هنر و مفهوم گرایی پررنگ تر میشود. رویکرد معطوف به استعدادهایی که من آن را مفهوم برتر و تماس برتر مینامم.
مفهوم برتر یعنی توان پیروی از الگو ها و فرصت ها برای خلق زیبایی هنری و عاطفی، برای پرداختن روایتی رضایتبخش، و برای به هم پیوستن اندیشه های ظاهرا غیر مرتبط و خلق چیزی جدید.
تماس برتر یعنی توان همدلی با دیگران، به منظور دریافتن ظرافتهای تعامل انسانی، به منظور یافتن لذت درون خود، و متجلی ساختن آن در دیگران، و فراتر رفتن از 24 ساعت شبانه روز در تعقیب هدف و معنا. "
از قضا، مقوله ای وجود دارد که تغییر مورد بحث را در خود متبلور کرده است و آن درست در "سر" شماست .مغزز ما به دو نیمکره تقسیم شده ا ست. نیمکره سمت چپ، چرخه ای، منطقی، جزء نگرو تحلیل گر ا ست. نیمکره سمت را ست غیرخطی ، شهودی، و کل نگر است. ... حقیقت این است که تفاوتهای اساسی میان دو نیمکره مغز تشبیهی موثربرای تبیین وضعیت کنونی و هدایت آینده ماست.
امروز مهارتهای شاخص عصر پیشین-توانایی های وابسته به نیمکره چپ مغز که نیروی محرکه ی عصراطلاعات بوده است ضروری اند، اما کافی نیستند و توانایی هایی که زمانی تحقیر کرده وناکارآمد می پنداشتیم-ویژگی های نیمکره راست نظیر خلاقیت، همدلی،نشاط ، ومعنا نقش فزاینده ای در تعیین اینکه چه کسانی شکوفاخواهند شد، و چه کسانی در گرداب مشکلات دست و پا خواهد زد، دارند. موفقیت حرفه ای و شکوفایی فردی، برای افراد، خانواده ها، و سازمانها، در گرو این ذهن کاملا جدید است.
دانیل پینک، نویسنده سرشناس و تحلیلگر اقتصادی بر این باور است که در طی چندین دهه گذشته، جوامع غربی بیش از آنچه باید مقام « چپ مغزها» را بالا برده اند.
«چپ مغز» در اصطلاح به افرادی گفته می شود که هنگام تفکر از توابع خطی و منطقی استفاده می کنند و به باور دانشمندان این افکار توسط نیمکره چپ مغز کنترل می شوند. حسابدارن، وکلا و اقتصاددانان از این جمله افراد هستند.
دانیل پینک در کتاب اخیر خود بنام « یک ذهن کاملاً جدید: چرا راست مغزان آینده را رقم خواهند زد» می گوید که جامعه به آرامی به قدرت های خلاق و غیر خطی نیمکره راست مغز پی می برد. طراحان، هنرمندان، موسیقیدانان و نویسندگان از افرادی هستند که هنگام تفکر بیشتر از نیمکره راست مغز خود بهره می گیرند. پینک ادعا می کند که توانایی های نیمکره چپ مغز که در گذشته از اهمیت بالایی برخوردار بود، در جهان امروز چندان کارایی ندارد.
پینک در این باره چنین می گوید :« قابلیت های نیمکره چپ مغز مانند تفکر منطقی، برداری (خطی) و یا صفحه ای همچنان اهمیت دارد ولی نسبت به توانایی های نیمکره راست مغز مانند استعداد هنری، تفکر خلاق، ابتکار و تصویر سازی ذهنی در جایگاه دوم قرار می گیرند.»
بنا به گفته پینک، آنچه جایگاه متخصصین چپ مغز را متزلزل می کند این است که آنها به سادگی جایگزین می شوند. امروزه می بینیم که حسابداران، برنامه نویسان و وکلا با متخصصین ارزان تر در کشورهای درحال توسعه جایگزین می شوند و یا وظایف آنها توسط کامپیوتر انجام می گیرد.
وی می گوید :«امروز نرم افزارهای حسابرسی کار یک حسابدار را انجام می دهند و وب سایت های حقوقی در اینترنت مانند یک وکیل به شما مشاوره می دهند.»
به باور پینک، برای پیشرفت کردن و حتی باقی ماندن در دنیای پر رقابت امروز، افراد باید چیز بیشتری ارایه کنند. چیزی که نتوان آن را کپی کرد و یا توسط کامپیوتر انجام داد.
او برای نمونه مهندسی را مثال می زند، رشته ایی که به آرامی آسیب پذیر می شود. پینک می گوید امروزه مهندسانی پیشرفت می کنند که علاوه بر توانایی های مهندسی، قابلیت های دیگری هم داشته باشند. افرادی که به راحتی ارتباط برقرار می کنند و یا خلاقیت بالایی دارند. مهندسانی که در طراحی سر رشته دارند و یا به چند زبان صحبت می کنند. این توانایی ها آنها را از سایرین متمایز می کند.
او بر این باور است که مهندسان امروز، نباید تنها به توانایی های خود در حل مسائل ریاضی اکتفا کنند.
تیتر صاحبان کسب و کار از آموزش های هنری بهره بسیاری می برند.
دانیل پینک، که تحلیلگر وضعیت تجاری بسیاری از کمپانی های بزرگ در داخل و خارج ایالات متحده است، در کتاب خود با افراد موفق متعددی در سراسر جهان مصاحبه کرده است. وی می گوید بسیاری از این افراد و حتی آن دسته که مشاغل مرتبط با نیمکره چپ مغز دارند، در گذشته آموزش های هنری دیده اند.
پینک متوجه شد که آموزش هنر به زندگی تجاری و حرفه ای این افراد کمک شایانی کرده است.
نکته جالب توجه دیگری که پینک در حین مصاحبه با این افراد بدان دست یافت این است که «آی کیو» و یا ضریب هوشی، نقش چندانی در موفقیت افراد بازی نمی کند.
او در این باره می گوید :«افرادی که عملکرد چشمگیری در زندگی دارند الزاماً ضریب هوشی بالا ندارند. «آی کیو» به نسبت نقش کوچکی در موفقیت افراد ایفا می کند.»
بنا به باور پینک، والدین به منظور آماده سازی فرزندان خود برای مشاغل آینده باید به پرورش هر دو سوی مغز کودکان توجه کافی کنند.
ملیندا ویلکاکس، رییس انجمن اولیا مربیان الکساندریا، که یک جلسه بحث و گفتگو در مورد مباحث این کتاب برگزار کرده است، می گوید:«من فکر می کنم حدود ۵۰۰ نفر در الکساندریا این کتاب را خوانده اند. نظرات خوانندگان به طور جالب توجهی مثبت است. مطالب این کتاب دیدگاه من را نسبت به نقش والدین در قبال فرزندان تغییر داد. من متوجه شدم که تنها نمرات خوب در امتحانات برای تضمین آینده فرزندان کفایت نمی کند.»
فرانسیس چایس، معلم هنر در دبیرستان «تی سی ویلیامز» در شهر الکساندریا می گوید مطالب این کتاب به او کمک کرد تا برخی شیوه های بنیادین تدریس خود را تغییر دهد.
با این حال چایس می گوید شیوه نوین تفکر که در این کتاب آمده است برای وی و سایر افرادی که در زمینه های هنری فعالیت می کنند، چندان تازگی ندارد.
با وجود این، مباحث کتاب «یک ذهن کاملاً جدید» توجه بسیاری را در سراسر آمریکا به خود جلب کرده است. این کتاب تنها به شگفتی های مغز انسان نمی پردازد بلکه روش های نوین و شاید بهتری را برای رویارویی با جهان پیچیده امروز ارایه می کند.