کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.

مفهوم رند و پیر مغان در اشعار حافظ

حافظ شیرازی از محبوب‌ترین شعرای ایران زمین است که با گذشت قرن‌ها، آثارش نه تنها در ایران بلکه در سراسر نقاط جهان به شهرت رسیده است. تاکنون زندگی نامه و اشعار حافظ مورد بررسی و پژوهش بسیاری از بزرگان ادبیات ایران و جهان قرار گرفته است. شهرت حافظ زبانزد عام و خاص است و اشعار او تاثیر عمیقی روی فرهنگ و زندگی مردم ایران زمین داشته و  ایرانیان در مراسم مختلف سنتی و ملی به ویژه عید نوروز و شب یلدا به خواندن غزلیات حافظ پرداخته و تفال به دیوان حافظ سنتی دیرینه محسوب می‌شود.

گوته، ادیب آلمانی، به حافظ و اشعارش علاقه فراوانی داشت و «دیوان غربی-شرقی» خود را تحت تأثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظ نامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد.

در این مطلب می‌خواهیم به مفهوم برخی از تعبیر های بکار رفته مانند رند و پیر مغان بپردازیم تا درک روشنتری از آن در ذهن خوانندگان اشعار او شکل بگیرد. 

برای شخص بنده به عنوان یک خواننده عادی اما علاقمند به شعر حافظ، همواره ابهامات و سوالاتی درباره برخی اصطلاحات بکار رفته در اشعار وی وجود داشته است. بنابراین تصمیم گرفتم در فضای وب به جستجوی معانی و مفاهیم برخی واژه‌های کلیدی در اشعار حافظ بپردازم و یافته هایی هرچند ناقص و غیر جامع را با شما در میان بگذارم تا شاید عزیزانی که دستی در شعر و ادبیات دارند اطلاعات کاملتر و جامعتری بدان بیفزایند . برخی از این تعبیر ها از این قرار است:

پیر مغان

پیر مغان از دو واژه پیر و مغان ساخته شده است و این دو پیوندی بنیادین با فرهنگ کهن ایران دارند و در پی آن، با زرتشت که برترین و شناخته‌ترین چهره در این فرهنگ است. معنای دیگر پیر در زبان‌های ایرانی آموزگار و پیشوا است. پیر به پدری می‌ماند مهربان و دلسوز که همواره، بیدار و هشیار، می‌کوشد که فرزندانش را از فریفتگی و گمراهی و زیان بدور بدارد و راه روشن رستگاری و رهایی را بدانان بنماید.

 «مغان» اشارتی دارد به فرهنگ قوم ایرانی که سابقه‌اش به پیش از اسلام باز می‌گردد.  مغ پیام آور آیین زرتشتی است. پس منظور از پیر مغان همان پیشوایان آیین زرتشتی و دیر مغان هم محفل نیایش و تدریس آنهاست. 

در بررسی غزلیات ، پیرمغان همه جا مترادف با دانای کل ، نماد وفاداری ، راستگویی ، نیک اندیشی و زیبا بینی ، شادی افزایی، سعادت بخشی ،چاره گری و راه نمایی است .

از آن‌جا که تاریخ نشان می‌دهد حافظ پیرو اندیشه یا شخص حقیقی معینی نبوده و پیر مغان شخصیتی موهوم است که اشارت به مظهر فرزانگی تاریخی ایران دارد. در واقع پیر مغان در ترکیب لفظی خود اشاره‌ای است به فرهیختگی و فرزانگی ناشی از از سر گذراندن دوره‌های مختلف تاریخی. آموختن از پیر مغان در واقع آموختن از تجربیات تاریخی ایران است.

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟

این پیر مغان که نه در صومعه های رسمی، بلکه در دیر مغان در میکده، در کوی میفروشان و در کوی عشق اقامت دارد و نور خدا را در همه جا، حتی در خرابات مغان نیز می بیند، پیر کامل و خالص و پاکباخته و وارسته ای است که وصف او را باید از زبان حافظ بشنویم.

مرید پیر مغانم زمن مرنج اى شیخ

    چرا که وعده تو کردى، او بجا آورد

قلندر

قلندر، شخصیّتی است که خود را از هر دو جهان آزاد کرده باشد. و در تخریب عادات و عبادات کوشد.

حافظ با پذیرفتن اصول قلندری، شخصیّتی را خلق می کند که پایبند عُرف و رسوم جامعه نیست و با شناکردن برخلاف جهت جریانات مرسوم جامعه، رویکرد مقاومت در برابر پارسایی و تقوایی دروغین به نمایش میگذارد . قلندر حافظ، بر دو جنبه ی فردمداری و جامعه مداری شکل گرفته، که هدف تهذیب نفس و تقویّت بُعد معرفت و روحانی نفس خویش و مبارزه با فساد اخلاقی و ریای زهد زاهدان دروغین است. قلندر حافظ، عیّار است و آشوب می کند و ارزش های موجود در جامعه را خیلی جسورانه زیر سوال می برد و معیارها را غارت و راهزنی می کند.

رند


«مدعی» کسی است که ادعاهایش در دین داری و پاکدامنی، اغراق آمیز و ریاکارانه است. در مقابل او، «رند» قرار دارد که در اصل به معنای زرنگ و زیرک است و حتی گاه به معنای لاابالی و بی قید نیز به کار رفته است. اما در شعر حافظ، اتفاقا معنایی از رند ستوده شده است که در تصوف ریشه دارد. «رند» از نگاه حافظ، کسی است که باطنش زیباتر از ظاهر باشد. حافظ خود را رند می داند. اگر آرامگاه حافظ تشریف برده باشید این بیت بر سر مزار ایشان حک شده است:

بر سر تربت ما گر گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود


صوفی

حافظ همواره صوفی را به بدی یاد ‌کرده ، و این به سبب ظاهر ‌سازی و ریا‌کاری صوفیان زمان او بوده است . آنان به‌ جای آن که به ‌راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت ، اغلب خرقه‌ داران و پشمینه‌ پوشانی بودند که بویی از عشق نابرده به تند‌خویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمی‌ نهادند .

درین صوفی‌ و شان دَردی ندیدم

که صافی باد عیش دُرد‌نوشان

نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

در برابر صوفی ، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یاد‌کرده ، و عارف را اغلب همان صوفی راستین با کردار و سیمایی رندانه دانسته است .

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک

جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش.

غزلی زیبا از حافظ

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

‎که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها


به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

‎ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها


مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

‎جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها


به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

‎که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها


شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

‎کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها


همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

‎نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها


حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

‎متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها