-
بیگانه___ آلبرکامو
شنبه 22 دی 1397 19:57
غالباً فکر میکردم که اگر مجبورم میکردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم و در آنجا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به آسمان بالای سرم نداشته باشم، آنوقت هم کم کم عادت میکردم. آنجا هم به انتظار گذشتن پرندگان و یا به انتظار ملاقات ابرها، وقت خود را میگذراندم، مثل اینجا در زندان که منتظر دیدن کراوت های عجیب وکیلم هستم و همانطور...
-
راه نرفته---- رابرت فراست
یکشنبه 16 دی 1397 19:13
دو جاده در جنگلی زرد از هم دور میشدند، و دریغا که من نمیتوانستم هر دو را سفر کنم و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم و به یکیشان تا میتوانستم، نگریستم تا آنجا که جاده در لابهلای درختها و شاخهها خم شده بود؛ پس راه دیگر را برگزیدم، جادهای به زیبایی عادلانهی همان جاده، شاید چیزی بهتر را طلب میکردم زیرا که...
-
چنین گفت سعدی
شنبه 15 دی 1397 23:20
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست تا غمت پیش نیاید، غم مردم نخوری...