کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.

فلسفه خیام


فلسفه خیام هیچوقت تازگی خود را از دست نخواهد داد . چون این ترانه های در ظاهر کوچک ولی پر مغز تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً باو تحمیل شده و اسراری را که  برایش لاینحل مانده مطرح میکند . خیام ترجمان این شکنجه های روحی شده : 

فریادهای او انعکاس دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و یأس های میلیونها نسل بشر است که پی در پی فکر آنها را عذاب داده است . خیام سعی میکند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همة این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند . او زیر خنده های عصبانی و رعشه آور، مسائل دینی و فلسفی را بیان میکند، بعد راه حل محسوس و عقلی برایش میجوید. 
بطور مختصر، ترانه های خیام آئینه ای است که هر کس ولو بی قید و لاابالی هم باشد یک تکه از افکار، یک قسمت از یأس های خود را در آن میبیند و تکان میخورد. ازین رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد میشود که امروزه طرف توجه علمای طبیعی است و شراب گس و تلخ مزه خیام هر چه کهنه تر میشود بر گیرندگی اش می افزاید. به هیمن جهت ترانه های او در همه جای دنیا و در محیط های گوناگون و بن نژادهای مختلف طرف توجه شده. 
هر کدام از افکار خیام را جداگانه میشود نزد شعرا و فلاسفه بزرگ پیدا کرد . ولی روی هم رفته هیچکدام از آنها را نمیشود با خیام سنجید و خیام در سبک خودش از اغلب آنها جلو افتاده . قیافة متین خیام او را بیش از همه چیز یک فیلسوف و 
شاعربزرگ همدوش لوکرس، اپیکور، گوته، شکسپیرو شوپنهآور معرفی میکند. 
جنگ خیام با خرافات و موهومات محیط خودش در سرتاسر ترانه های او آشکار است . خیام همة مسائل ماورإ مرگ را با لحن تمسخر آمیز و مشکوک و بطور نقل قول با «گویند» شروع میکند: 
گویند: «بهشت و حور عین خواهد بود . . . 
گویند مرا: «بهشت با حور خوش است . . . 
گویند مرا که: «دوزخی باشد مست . . . 
در زمانی که انسان را آینة جمال الهی و مقصود آفرینش تصور میکرده ا ند و همة افسانه های بشر دور او درست شده بود که ستاره های آسمان برای نشان دادن سرنوشت او خلق شده و زمین و زمان و بهشت و دوزخ برای خاطر او برپا شده و انسان دنیای کهین و نمونه و نمایندة جهان مهین بوده چنانکه بابا افضل میگوید: 
افلاک و عناصرو نبات و حیوان، 
عکسی ز وجود روشن کامل ماست. 
خیام با منطق مادی و علمی خودش انسان را جام جم نمیداند . پیدایش و مرگ او را همانقدر بی اهمیت میداند که وجود ومرگ یک مگس:
آمد شدن تو اندرین عام چیست؟ 
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد! 

در نتیجة مشاهدات و تحقیقات خودش خیام به این مطلب بر میخورد که فهم بشر محدود است. از کجا میآئیم و به کجا میرویم؟ کسی نمیداند، و آنهائی که صورت حق بجانب به خود میگیرند و در اطراف این قضایا بحث مینمایند جز یاوه 
سرائی کاری نمیکنند؛ خودشان و دیگران را گول میزنند . هیچکس به اسرار ازل پی نبرده و نخواهد برد و یا اصلا اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد، مثلا جهان چه محدث و چه قدیم باشد آیا به چه درد ما خواهد خورد؟ 
چون من رفتم، جهان محدث چه قدیم. 
تا کی ز حدیث پنج و چار ای ساقی؟ 
بما چه که وقت خودمان را سر بحث پنج حواس و چهار عنصر بگذرانیم؟ پس به امید و هراس موهوم و بحث چرند وقت خودمان را تلف نکنیم، آنچه گفته اند و به هم بافته اند افسانة محض میباشد، معمای کائنات نه بوسیلة علم و نه بدستیاری دین هرگز حل نخواهد شد و به هیچ حقیقتی نرسیده ایم .در ورإ این زمینی که رویش زندگی میکنیم نه سعادتی هست و نه عقوبتی . گذشته و آینده دو عدم است و ما بین دو نیستی که سرحد دو دنیاست دمی را که زنده ایم دریابیم ! استفاده بکنیم و در استفاده شتاب بکنیم. به عقیدة خیام کنار کشتزارهای سبز و خرم، پرتو مهتاب که در جام شراب ارغوانی هزاران سایه منعکس میکند، آهنگ دلنواز چنگ، ساقیان ماهرو، گلهای نوشکفته، یگانه حقیقت زندگی است که مانند کابوس هولناکی 
میگذرد. امروز را خوش باشیم، فردا را کسی ندیده. این تنها آرزوی زندگی است: 
حالی خوش باش زانکه مقصود اینست. 
در مقابل حقایق محسوس و مادی یک حقیقت بزرگتر را خیام معتقد است، و آن وجود شر و بدی است که بر خیر و خوشی میچربد . گویا فکر جبری خیام بیشتر در اثر علم نجوم و فلسفة مادی او پیدا شده . تأثیر تربیت علمی او روی نشو و نمای فلسفیش کاملا آشکار است . به عقیدة خیام طبیعت کور و کر گردش خود را مداومت میدهد. آسمان تهی است و به فریاد کسی نمیرسد: 
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل، 
چرخ از تو هزار بار بیچاره تراست! 
چرخ ناتوان و بی اراده است. اگرقدرت داشت خودش را از گردش بازمیداشت: 
در گردش خود اگرمرا دست بدی، 
خود را برهاندمی ز سرگردانی. 
بر طبق عقاید نجومی آن زمان خیام چرخ را محکوم میکند و احساس سخت قوانین تغییر ناپذیر اجرام فلکی را که در حرکت هستند مجسم مینماید . و این در نتیجة مطالعة دقیق ستاره‌ها و قوانین منظم آنهاست که زندگی ما را  تحت تأثیر قوانین خشن گردش افلاک دانسته، ولی به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشته زیرا که بر علیه سرنوشت شورش میکند و ازین لحاظ بدبینی در او تولید میشود . شکایت او اغلب از گردش چرخ و افلاک است نه از خدا ...