کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.

مفهوم رند و پیر مغان در اشعار حافظ

حافظ شیرازی از محبوب‌ترین شعرای ایران زمین است که با گذشت قرن‌ها، آثارش نه تنها در ایران بلکه در سراسر نقاط جهان به شهرت رسیده است. تاکنون زندگی نامه و اشعار حافظ مورد بررسی و پژوهش بسیاری از بزرگان ادبیات ایران و جهان قرار گرفته است. شهرت حافظ زبانزد عام و خاص است و اشعار او تاثیر عمیقی روی فرهنگ و زندگی مردم ایران زمین داشته و  ایرانیان در مراسم مختلف سنتی و ملی به ویژه عید نوروز و شب یلدا به خواندن غزلیات حافظ پرداخته و تفال به دیوان حافظ سنتی دیرینه محسوب می‌شود.

گوته، ادیب آلمانی، به حافظ و اشعارش علاقه فراوانی داشت و «دیوان غربی-شرقی» خود را تحت تأثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظ نامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد.

در این مطلب می‌خواهیم به مفهوم برخی از تعبیر های بکار رفته مانند رند و پیر مغان بپردازیم تا درک روشنتری از آن در ذهن خوانندگان اشعار او شکل بگیرد. 

برای شخص بنده به عنوان یک خواننده عادی اما علاقمند به شعر حافظ، همواره ابهامات و سوالاتی درباره برخی اصطلاحات بکار رفته در اشعار وی وجود داشته است. بنابراین تصمیم گرفتم در فضای وب به جستجوی معانی و مفاهیم برخی واژه‌های کلیدی در اشعار حافظ بپردازم و یافته هایی هرچند ناقص و غیر جامع را با شما در میان بگذارم تا شاید عزیزانی که دستی در شعر و ادبیات دارند اطلاعات کاملتر و جامعتری بدان بیفزایند . برخی از این تعبیر ها از این قرار است:

پیر مغان

پیر مغان از دو واژه پیر و مغان ساخته شده است و این دو پیوندی بنیادین با فرهنگ کهن ایران دارند و در پی آن، با زرتشت که برترین و شناخته‌ترین چهره در این فرهنگ است. معنای دیگر پیر در زبان‌های ایرانی آموزگار و پیشوا است. پیر به پدری می‌ماند مهربان و دلسوز که همواره، بیدار و هشیار، می‌کوشد که فرزندانش را از فریفتگی و گمراهی و زیان بدور بدارد و راه روشن رستگاری و رهایی را بدانان بنماید.

 «مغان» اشارتی دارد به فرهنگ قوم ایرانی که سابقه‌اش به پیش از اسلام باز می‌گردد.  مغ پیام آور آیین زرتشتی است. پس منظور از پیر مغان همان پیشوایان آیین زرتشتی و دیر مغان هم محفل نیایش و تدریس آنهاست. 

در بررسی غزلیات ، پیرمغان همه جا مترادف با دانای کل ، نماد وفاداری ، راستگویی ، نیک اندیشی و زیبا بینی ، شادی افزایی، سعادت بخشی ،چاره گری و راه نمایی است .

از آن‌جا که تاریخ نشان می‌دهد حافظ پیرو اندیشه یا شخص حقیقی معینی نبوده و پیر مغان شخصیتی موهوم است که اشارت به مظهر فرزانگی تاریخی ایران دارد. در واقع پیر مغان در ترکیب لفظی خود اشاره‌ای است به فرهیختگی و فرزانگی ناشی از از سر گذراندن دوره‌های مختلف تاریخی. آموختن از پیر مغان در واقع آموختن از تجربیات تاریخی ایران است.

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟

این پیر مغان که نه در صومعه های رسمی، بلکه در دیر مغان در میکده، در کوی میفروشان و در کوی عشق اقامت دارد و نور خدا را در همه جا، حتی در خرابات مغان نیز می بیند، پیر کامل و خالص و پاکباخته و وارسته ای است که وصف او را باید از زبان حافظ بشنویم.

مرید پیر مغانم زمن مرنج اى شیخ

    چرا که وعده تو کردى، او بجا آورد

قلندر

قلندر، شخصیّتی است که خود را از هر دو جهان آزاد کرده باشد. و در تخریب عادات و عبادات کوشد.

حافظ با پذیرفتن اصول قلندری، شخصیّتی را خلق می کند که پایبند عُرف و رسوم جامعه نیست و با شناکردن برخلاف جهت جریانات مرسوم جامعه، رویکرد مقاومت در برابر پارسایی و تقوایی دروغین به نمایش میگذارد . قلندر حافظ، بر دو جنبه ی فردمداری و جامعه مداری شکل گرفته، که هدف تهذیب نفس و تقویّت بُعد معرفت و روحانی نفس خویش و مبارزه با فساد اخلاقی و ریای زهد زاهدان دروغین است. قلندر حافظ، عیّار است و آشوب می کند و ارزش های موجود در جامعه را خیلی جسورانه زیر سوال می برد و معیارها را غارت و راهزنی می کند.

رند


«مدعی» کسی است که ادعاهایش در دین داری و پاکدامنی، اغراق آمیز و ریاکارانه است. در مقابل او، «رند» قرار دارد که در اصل به معنای زرنگ و زیرک است و حتی گاه به معنای لاابالی و بی قید نیز به کار رفته است. اما در شعر حافظ، اتفاقا معنایی از رند ستوده شده است که در تصوف ریشه دارد. «رند» از نگاه حافظ، کسی است که باطنش زیباتر از ظاهر باشد. حافظ خود را رند می داند. اگر آرامگاه حافظ تشریف برده باشید این بیت بر سر مزار ایشان حک شده است:

بر سر تربت ما گر گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود


صوفی

حافظ همواره صوفی را به بدی یاد ‌کرده ، و این به سبب ظاهر ‌سازی و ریا‌کاری صوفیان زمان او بوده است . آنان به‌ جای آن که به ‌راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت ، اغلب خرقه‌ داران و پشمینه‌ پوشانی بودند که بویی از عشق نابرده به تند‌خویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمی‌ نهادند .

درین صوفی‌ و شان دَردی ندیدم

که صافی باد عیش دُرد‌نوشان

نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

در برابر صوفی ، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یاد‌کرده ، و عارف را اغلب همان صوفی راستین با کردار و سیمایی رندانه دانسته است .

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک

جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش.

مفهوم ضمیر ناخودآگاه

ذهن ناخوداگاه یا همان ضمیر ناخودآگاه همچون هارد کامپیوتری می‌باشد که اطلاعات رو چه مثبت چه منفی در خود ثبت می‌کند. نحوه‌ی یادگیری ضمیر ناخودآگاه به وسیله تکرار یک عمل می‌باشد. به همین دلیل وقتی چیزی را به مرور فرا می‌گیریم اصلاح آن یا فراموشی آن سخت‌تر خواهد بود در نتیجه پاکسازی ضمیر ناخودآگاه کار ساده ای نخواهد بود

ناخودآگاه، انباری است پر از تمایل‌ها، آرزوها و خاطرات خارج از دسترس که بر اندیشه‌ها و اعمال تأثیر دارند.

مفهوم ناهشیار از قسمت‌های اصلی نظریه‌ی فروید بود. با اینکه شعرا و اندیشمندان از زمان‌های بسیار قبل از وجود ناهشیار باخبر بودند، این فروید بود که به ناهشیار در محدوده‌ی علم روانشناسی رسمیت بخشید و نظریه روانکاوی را پایه‌ریزی کرد. فروید مشخصا بیان می‌دارد که مفهوم ناهشیار بدان معنا که او در ابتدا آن را مشخص کرد، بر پایه‌ی نظریه‌ی سرکوب قرار دارد. او یک چرخه را در نظر گرفت که در آن ایده‌ها سرکوب می‌شوند، ولی در ذهن باقی می‌مانند، از من هشیار حذف می‌شوند ولی همچنان فعال باقی می‌مانند و تحت شرایط خاصی مجددا به من آگاه باز می‌گردند.

شما از بدو تولد تا کنون، تمامی اطلاعاتی را که از جهان پیرامون خود دریافت کرده‌اید، وارد ذهن ناخودآگاه خود کرده و آن را برنامه‌ریزی نموده‌اید. در واقع انسان تا سن 7 سالگی، ذهن ناخودآگاه خود را بر اساس آنچه در خانواده، مدرسه یا جامعه می‌بیند و می‌شنود، به طور قوی برنامه‌ریزی می‌کند و پس از 7 سالگی، 95 درصد زندگی‌اش بر اساس همان برنامه‌ریزی‌ها پیش می‌رود!

به همین دلیل است که اکثر افرادی که در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آیند، فقیر باقی می‌مانند و همین‌طور غالب افرادی که در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا می‌آیند، ثروتمند باقی می‌مانند، حتی اگر تا آخر عمر یک کودن باشند! زیرا از بدو تولد، ذهن ناخودآگاه آن‌ها طبق باور فقر یا ثروتمندی برنامه‌ریزی شده است.

اکثر افرادی که در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آیند، حتی اگر تمام زندگی‌شان را هم تلاش کنند و سخت کار کنند، به دوره ثروت نخواهند رسید و حتی اگر هم برسند، پس از مدتی آن را از دست خواهند داد، مگر آنکه ذهنشان را برنامه‌ریزی مجدد کنند. در واقع شما نمی‌توانید چیزی را به دست آورید که با برنامه‌ریزی‌های ذهنی‌تان مغایر است.


چه بسیار افراد فقیری که در لاتاری‌ها برنده شده، یا افرادی که به ناگهان ثروت عظیمی بدست آورده‌اند اما در یک بازه زمانی کوتاه، همه را از دست داده‌اند! زیرا ذهن ناخودآگاه آن‌ها طوری برنامه‌ریزی شده است که رسیدن به پول و ثروت را پشتیبانی نمی‌کند!

قدرت ذهن ناخودآگاه روی مقدار فروش شما ؛ مقدار اعتماد به شریکتان ؛ دیدگاه شما نسبت به جایگاهتان در دنیا ؛ مقدار سیگاری که می کشید یا مشروبی که می خورید ، اوقاتی که به بطالت می گذرانید و کلی چیزهای دیگر تأثیر می گذارد .


ذهن یا ضمیر ناخودآگاه شما، برای وارد کردن هر نوع اطلاعاتی کاملا باز است تا با دوره برنامه ریزی به آن شکل دهید. زمانی که کودک بودید، هوشیاری پایینی داشتید و هر آنچه در پیرامون‌تان رخ می‌داد، وارد ذهن ناخودآگاه‌تان می‌شد؛ اما اکنون یک فرد بالغ و هوشیار هستید و می‌توانید از ورود برخی اطلاعات به ذهن ناخودآگاه‌تان جلوگیری کنید.


حتی از همین حالا! شما اکنون توانایی این را دارید که تمامی اطلاعاتی را که به سوی‌تان هجوم می‌آورند، گزینش کنید؛ به آن‌هایی که برایتان سودمندند اجازه ورود دهید و آن‌هایی که بیهوده یا حتی مضر هستند را دور بریزید.

سپس این فکر یا تصویر به ذهن ناخودآگاه شما انتقال می‌یابد و ایجاد یک احساس می‌کند؛ و احساس شما همان ارتعاش شماست. هرچه بیشتر به یک چیز توجه کنید، بیشتر آن را در ذهن ناخودآگاه خود تثبیت می‌کنید؛ این توجهات مکرر، در ذهن ناخودآگاه شما تشکیل یک باور را می‌دهند و این باور، همان «برنامه‌ریزی» ذهن شماست.

تغییر باورها اگرچه کار سخت و زمان بری است، اما شدنی است. پس چه بهتر که از همین لحظه سعی کنیم باوری را در ذهن نسازیم که بعدها برای تغییرش نیازمند تلاش باشیم. اما یک سری باورها در سیستم باورهای ما وجود دارند که از طریق خانواده، مدرسه یا جامعه، در ذهن ما شکل گرفته‌اند که هنگام کودکی، قادر به تشخیص آن‌ها نبوده‌ایم.

ذهن ناخودآگاه شما با تکرار می‌تواند آموزش ببیند. بدین صورت که شما ابتدا با بررسی جنبه‌های مختلف زندگی خود، متوجه می‌شوید که در کدام بخش دچار مشکل هستید؛ سپس با تکرار، باوری را که موجب آن مشکل شده تغییر می‌دهید.

این تکرار، به کمک عبارات تاکیدی انجام می‌شود.

وقتی بخش خودآگاه مغز به خواب می‌رود، ذهن ناخودآگاه بیدار است و نه تنها عملکرد‌هایی مانند تنفس را حفظ می‌کند، بلکه هوشیار باقی می‌ماند و پیام‌ها را دریافت می‌کند. اگر در مقابل تلویزیون بخوابید، ذهن ناخودآگاه شما هر کلمه‌ای را که گفته می‌شود می‌شنود و همراه با آن فرایند یادگیری انجام می‌شود. در آزمایشی که در دانشگاه «جورج واشنگتن» انجام شد افراد مورد مطالعه به دو گروه تقسیم شدند و یک شب به مدت نیم ساعت در خواب، برای یک گروه موسیقی و برای گروه دیگر نیز تعدادی واژه چینی با معنای انگلیسی آن‌ها پخش شد. در آزمونی که فردای آن روز برگزار شد مشخص شد افرادی که در خواب واژگان چینی را شنیده بودند، در پاسخ‌دهی به پرسش‌های آزمون زبان چینی عملکرد بهتری داشتند.

خیلی شبیه به رفتن به باشگاه ورزشی است – پشت سر هم و پشت سر هم تمرین می‌کنید تا اینکه عضلاتتان کم‌کم قوی‌تر شده و بدنتان خوش‌فرم‌تر می‌شود. عضلات مغز هم همینطور هستند. باید به صورت مداوم و با پشتکار روی عضلات مغزتان هم کار کنید. این تنها راهی است که از طریق آن خواهید توانست تغییری بادوام در ذهن ناخودآگاهتان ایجاد کنید.

اکثر وقایع روزمره کاملا خوب یا کاملا بد نیستند؛ اما اگر ذهن ناخودآگاه شما به این سمت متمایل باشد که روحیه بدی داشته باشید احتمالا اتفاقات روزمره را به شکل منفی و بد می بینید. برعکس این مساله هم صدق می کند: اگر ذهن ناخودآگاهتان نگرش و روحیه مثبتی داشته باشد، شما حتی به اتفاقات ناخوشایند و ناراحت کننده هم با دید خوب و مثبتی نگاه می کنید و به راحتی با آنها کنار می آیید.

ذهن انسان به طور کلی در 4 حالت ذهنی قرار می گیرد: بتا، آلفا، تتا و دلتا. تشخیص این حالت ها با امواجی که مغز ساتع می کند و توسط دستگاه مخصوصی تشخیص داده می شود، امکان پذیر است. حالت بتا، حالت عادی ذهن ماست. حالتی است که در آن هوشیاری کامل داریم و بیداریم. فرکانس امواج در این حالت بالاتر از بقیه حالتهاست. ما در بیشتر ساعتهای بیداریمان در حالت بتا قرار داریم. حالت آلفا حالتی است که در زمان بیداری ذهن ما به صورت ریلکس از اتفاقات و موضوعات اطراف جدا شده و به استراحت می پردازد. وقتی که به جایی خیره می شویم و ذهن ما بدون کنترل رویاپردازی می کند، در واقع به حالت آلفا فرو رفته ایم. حالت تتا، حالتی شبیه آلفاست ولی عمیق تر از آن و گاهی در آن، الهامات، مکاشفه و خلق آثار هنری اتفاق می افتد. و اما حالت دلتا، حالتی است که ذهن در آن به خواب فرو می رود و کاملاً از حالت خودآگاه خارج می شود. حالتهای آلفا و تتا، دروازه های ورود شما به دنیای ناخودآگاهتان هستند.

انسان سعادتمند چه کسی است؟

حاصل فراغت برای بیشتر انسان ها چیست؟ حاصل آن هرگاه که لذات حسی و کارهای احمقانه اوقاتشان را پر نکند، همیشه بی حوصلگی و کسالت است. اینکه زمان فراغت چقدر بی‌ارزش است از نحوه گذراندن آن معلوم میشود؛ فراغتی که آریوستو آن را بی حوصلگی نادانان مینامد.

دغدغه فکری مردم عادی فقط این است که وقت بگذرانند، اما دغدغه کسی که استعدادی دارد این است که از آن استفاده کند. 

پس فراغت، شکوفه یا بهتر بگوییم ثمره زندگی هر انسان است، زیرا تنها فراغت امکان تملک آدمی را بر نفس خویش به وجود می آورد و از اینرو کسانی را باید خوشبخت دانست که مالک چیزی واقعی در درون خود هستند. در حالی که اکثر انسان ها از فراغت حاصلی جز این ندارند که با خود به منزله شخصی بی فایده مواجه شوند که به شدت بی حوصله است و در نتیجه باری است بر دوش خود. 

به علاوه، همانطور که کشوری که نیاز اندکی به واردات دارد یا از آن بی نیاز است، از خوشبخت ترین کشورهاست، انسانی که به قدر کافی غنای درونی دارد و برای تفریح به چیزی از بیرون نیاز ندارد یا فقط اندکی نیاز دارد، سعادتمند است. زیرا از دیگران یا بطور کلی از بیرون، از هیچ نظر نمیتوان انتظار چندانی داشت. آنچه آدمی میتواند برای دیگری بکند بسیار محدود است. سرانجام هرکس تنهاست و آنگاه مسئله اینست که کسی که تنهاست چه کسی است. به قول گوته فقط آنگاه که به حال خود رها شده ایم میتوانیم نیکبختی خویش را بیابیم یا بسازیم.

بنابراین باید بزرگترین و بهترین منبعی که هرکسی میتواند به آن دست یابد خود او باشد. به هر اندازه که چنین باشد، و به هر میزان که آدمی سرچشمه لذت ها را در خود بیابد، به همان اندازه سعادتمندتر است. پس حقیقت بزرگی در این گفته ارسطو نهفته است که میگوید: سعادت به کسانی تعلق دارد که خودکفایند. زیرا همه سرچشمه‌های بیرونی سعادت و لذت طبق ماهیتی که دارند ، بسیار نامطمئن و ناپایدارند. به بخت نیک وابسته اند و حتی ممکن است در مناسبترین شرایط نیز خشک شوند. این امر به علت اینکه سرچشمه‌های بیرونی سعادت همیشه در دسترس نیستند ناگریز است. این سرچشمه ها در سالمندی به طور اجتناب ناپذیر رو به خشکی می نهند، زیرا آنگاه عشق، شوخی و شوق به سفر، علاقه به اسبان و توانایی  مصاحبت، آدمی را ترک می‌گوید. حتی دوستان و بستگان را مرگ از ما می رباید. در این زمان بیشتر از هر زمان دیگر،  آنچه در درون خود داریم اهمیت پیدا میکند، زیرا مستحکمتر و مستمرتر از هرچیز دیگری است. 

جهان پر از رنج و مصیبت است و اگر کسانی از آن در امان باشند بی حوصلگی در هر گوشه در کمین آنهاست. به علاوه معمولا پلیدی در جهان حاکم است و سفاهت غالب. سرنوشت بی رحم است و انسان ها تاسف برانگیز. در چنین جهانی کسی که غنای درونی دارد مانند کلبه ای روشن، گرم و شادمان در شب میلاد مسیح است. بنابراین سعادتمندترین سرنوشت بر کره خاک بی شک داشتن شخصیتی برجسته و غنی و به ویژه روحی پر استعداد است. 

فرزانگی به همراه ثروت موروثی نیکوست و به انسان کمک میکند تا از تابش خورشید لذت ببرد. حال آنکس که به لطف طبیعت و سرنوشت، این قرعه نصیبش شده، باید با دقت وسواس گونه مراقب باشد تا چشمه درونی سعادتش جوشان بماند. شرط لازم برای این منظور، داشتن استقلال مالی و فراغت است. چنین کسی میتواند این دو را با اعتدال و صرفه‌جویی به دست آورد، به ویژه از اینرو که مانند دیگران به معنابع بیرونی لذت نیازی ندارد. بنابراین دورنمای، به دست آوردن مقام، پپل یا تحسین مردم او را گمراه نخواهد کرد تا از خود منصرف شود و به مقاصد پست یا طبع و سلیقه مردم تن در دهد. 


لیستی از عادات مفید برای داشتن سبک زندگی سالم

اگر به دنبال عادات و سبک زندگی سالم میگردید ، لیست زیر مسلما برایتان مفید خواهد بود. 

تلاش برای داشتن سبک زندگی سالمتر میتواند تا حدودی دشوار باشد. مخصوصا در این عصر که با حجم زیادی از استرس، عدم اطمینان، غذاهای سریع اما ناسالم احاطه شده ایم. 

وقتی جوانتر هستیم تقریبا تا اواسط دهه سوم زندگیمان، واقعا نیازی نیست خیلی نگران سلامتی و انتخاب نوع زندگیمان باشیم. اما زمانی فرا میرسد که باید در قبال آن، برخی وظایف را به انجام برسانیم تا به نحوی سلامتی خود را تضمین کنیم.

تغییرات کوچک قادرند نتایج بزرگی به همراه داشته باشد، و این همان جایی است که نقش ایجاد عادات سالم در زندگی پر رنگ تر میشود.

در این مطلب قصد داریم لیستی از بهترین عادات سالم رو عنوان کنیم که اکثر افراد به منظور توجه به سلامتی خود بکار میگیرند. 

برخی از این موارد ممکن است ساده به نظر برسند اما تاثیری که آنها در بلند مدت ایجاد میکنند اهمیت فراوانی دارد.

1. خوردن میوه و سبزیجات بیشتر

میدانم شاید الان شبیه والدینی جلوه کنم که مدام در تلاشند حرف ها و نکات تکراری رو به ما گوشزد کنند، اما بزرگسالان زیادی هستند که به اندازه کافی مواد غذایی تازه نمیخورند. 

میوه و سبزیجات برای سالم و سرحال ماندن فرد بسیار حائز اهمیت است. میتوان مزایای بسیار زیادی برای مصرف میوه و سبزیجات برشمرد. 

بهتر نیست پولی را که صرف سیگار و چیپس و برخی مواد خوراکی مضر میکنید، صرف خرید مواد ارگانیک و سالم بکنید؟

2. بصورت مرتب ورزش کنید و یک برنامه فیتنس تدارک ببینید.

کاملا ساده وطبیعی است که به خاطر تشکیل خانواده یا مشغله کاری ورزش را از یاد ببرید. اما یکی از بدترین اشتباهی که میتوان مرتکب شد این است که به ظاهر خودتان اهمیت ندهید چون رسیدن به سطح دلخواهی از فیتنس اصلا کار آسانی نیست. پس به فکر یک برنامه هرچند سبک تناسب اندام باشید.

3. انجام حرکات کششی بیشتر

اکثر افراد از میزان اهمیت انجام حرکات کششی بی اطلاعند. حرکت کشش نه تنها انعطاف‌پذیرتری را افزایش میدهد بلکه در خیلی از زمینه های دیگر زندگی روزمره مفید خواهد بود.

حرکات کششی محافظت از عضلات شما را پس از تمرین تضمین کرده، باعث میشود که بدنتان شل شده و برای تحرک در تمام طول روز آماده شود و نیز برای کمر مفید خواهد بود.

4. ورزش های هوازی، همدم شما 

هرچند وقت یکبار باید برای سلامتی قلب تمرینات هوازی انجام بدهید. خصوصا اگر میخواهید در آینده پاداش های بزرگی  دریافت کنین. ورزش های هوازی و رژیم غذایی سالم بهترین راه های دستیابی به آنهاست. در ضمن ورزش هوازی به معنای کیلومتر ها دویدن نیست. راه های زیادی برای انجام اینگونه تمرینات وجود دارد که با رجوع به منابع معتبر میتوانید تعدادی از آنها را برگزینید و در برنامه خود بگنجانید.

5. زیاد پیاده روی کنید

تلاش برای پیاده‌روی بیشتر به راحتی روی سلامتی جسمی و روحی تاثیرگذار است. جالب اینکه طول عمر با پیاده روی رابطه مستقیمی دارد. علاوه بر آن، بسیاری مزایای دیگر برای فردی که بصورت روزانه پیاده روی میکند وجود دارد. به کاهش وزن کمک کرده ، جریان خون را تنظیم میکند و با ایجاد یک حس خوب، ذهن سالمتری برای شما به ارمغان می‌آورد.

6. مثبت اندیشی

اگر تلاشتان برای دیدن طرف مثبت قضایا تا حد امکان زیاد باشد ، قطعا روی سلامت ذهنی و روحیتان تاثیرگذار خواهد بود و باعث میشود احساس بهتری داشته باشید. معمولا گفتن راحتتر از عمل کردن به آن است، اما تلاش برای مثبت فکر کردن و مثبت ماندن یک عادت سالم و باارزشی است که با تمرین میتوانید در خودتان ایجاد کنید. 

7. برای دیگران کاری انجام دهید

مهم نیست این کار تا چه حد اهمیت دارد، مهم اینه که با انجام یک کار برای دیگری احساس بسیار خوبی به دست خواهید آورد. 

8. تنفس عمیق

مقاله ها و مطالب زیادی برای اثبات این قضیه وجود دارد که بسیاری از ما به اندازه کافی تنفس عمیق تجربه نمیکنیم. بنابراین لازم است بصورت آگاهانه عمیق نفس کشیدن را تمرین کنیم. تنفس عمیق هم همانند پیاده روی برای سلامتی جسم و روح و نیز طول عمر مفید خواهد بود. 

9. برای خودتان وقت بگذارید

اخیرا عاشق این شده ام که روزی نیم ساعت بنشینم با خودم خلوت کنم. همیشه میان جمع بودن آسانتر است. حالا چه جمع خانواده باشد چه جمع دوستان و یا همکاران، همیشه به نظر می‌آید ما میان جمع هستیم. 

هر روز برای خودتان نیم ساعت فیکس زمان بگذارید که خودتان تنها باشید. تک و تنها با افکار خود سر کردن بسیار فوق‌العاده است. توصیه من این است که حتما امتحان کنید.

10.روزتان را با نوشیدن یک لیوان آب شروع کنید

هر روز موقع بیدار شدن، اولین چیزی که دستم را برایش دراز میکنم یک بطری آب است. این کار به متابولیسم بدن کمک کرده و به آن انرژی و شادابی میدهد. معمولا بسیاری از مردم روزانه آب کافی نمی نوشند. 

مطالعات نشان میدهد که نوشیدن آب به کاهش وزن هم کمک میکند. پس اطمینان حاصل کنید که روزانه به اندازه کافی آب بنوشید.





پرخاشگری و علل آن

در لغت نامه فارسی، پرخاشگری به معنای «ستیزه جویی» آمده است.  از نظر روانشناسی، هر عمل و رفتاری که به طور مستقیم در جهت هدفی و به منظور آزار و اذیّت رساندن به دیگران که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار گیرند اعمال شود» پرخاشگری نامیده می شود.

پرخاشگری برای بسیاری از ما معمولا یادآور اشکال جسمی آن مانند ضربه زدن و فریاد زدن و امثال این‌هاست. اما پرخاشگری روانی که ممکن است از آن غافل باشیم، می‌تواند بسیار آسیب‌زننده باشد؛ توهین یا تحریک کلامی شخص دیگر نمونه‌هایی از پرخاشگری کلامی، ذهنی و عاطفی است.

عده‌ای از صاحب نظران از جمله فروید و لورنز به ذاتی بودن پرخاشگری در انسان معتقدند. این دو معتقدند پرخاشگری انرژی نهفته‌ای است که به حالت هیدرولیکی و به تدریج در شخص متراکم و‌ فشرده می‌شود و نیاز به تخلیه پیدا می‌کند.


اگر این انرژی به نحوه‌ی مطلوب و سالم مانند ورزش و بازی تخلیه شود، جنبه‌ی سازندگی خواهد داشت، در غیر این صورت به گونه‌ای مخرب تخلیه می‌شود.


 به باور فروید، پرخاشگری عمدتاً ناشی از سرکوب غرایز است که به سوی خود و آزار به خود متوجه شده و سپس به آزار دیگران می پردازد. او معتقد بود که ریشه های پرخاشگری را باید در آرزوی مرگ یا غریزه مرگ جست و جو کرد که بر همه اشخاص حاکم است.

چندین نظریه درباره پرخاشگری وجود دارد که شاید مهمترین آن نظریه ناکامی باشد. نظریه ناکامی پرخاشگری بیانگر این مسئله است که به دنبال ناکامی، پرخاشگری بروز خواهد کرد. البته باید به خاطر داشت که پرخاشگری می تواند حالت پرخاشگری پنهان یا آشکار داشته باشد. یعنی ممکن است هدف پرخاشگری، خود فرد یا دیگری باشد. افزایش افسردگی، یأس و دلزدگی جوانان، انحراف های اجتماعی، فرار از خانه، اعتیاد، الکلیسم، ‌خودکشی و مانند این ها جلوه هایی از پرخاشگری پنهان هستند که متأسفانه در جامعه ایران نیز رو به فزونی است . 

سایر علل پرخاشگری به این شرح میباشند:

1.علل عصب شناختی: ناحیه ای در مغز وجود دارد با نام بادامه، که در انسان و سایر حیوانات با رفتارهای پرخاشگرانه ارتباط دارد. هرگاه این ناحیه را بصورت الکتریکی تحریک کنند، موجودات رام و سربراه، خشن و ستیزه‌جو میشوند. 

2. تستوسترون: برخی از مواد شیمیایی بر پرخاشگری تاثیر دارند.مثلا تزریق تستوسترون که یک هورمون جنس نر است ، پرخاشگری را در حیوانات افزایش میدهد. همچنین رفتار پرخاشگرانه، ترشح تستوسترون را افزایش میدهد. بر همین اساس پرخاشگری در مردان رایجتر است.

3.الکل: الکل به عنوان یک پادبازدارنده عمل میکند. این بدین معناست که الکل باعث میشود بازداری های اجتماعی فرد کاهش یابد و فرد بی احتیاط تر از مواقع معمولی رفتار کند. بدین ترتیب افراد مستعد خشونت، پرخاشگرتر میشوند.

4. درد و ناراحتی: درد و ناراحتی، پیش درآمدهای پرخاشگری هستند. اگر موجودی درد و رنج احساس کند و قادر نباشد از صحنه بگریزد، رفتار تهاجمی نشان خواهد داد و حمله ور میشود. به همین دلیل سایر اشکال ناراحتی بدنی مانند گرما، رطوبت، آلودگی هوا و بوی نامطبوع ممکن است آستانه پرخاشگری را پایین آورد. بر همین اساس، ثابت شده است که هرچه روز گرمتر باشد، احتمال اینکه جرائم خشونت آمیز روی دهد نیز بیشتر میشود. 

5. یادگیری اجتماعی: بسیاری از عواملی که باعث ایجاد پاسخ پرخاشگرانه یا مانع پرخاشگرانه میشوند، زاییده یادگیری اجتماعی هستند. طبق نظریه یادگیری اجتماعی، رفتارهای اجتماعی از طریق مشاهده رفتار دیگران و تقلید از آنها فرا گرفته میشود. 

از دیگر عوامل میتوان به تاثیر رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی در افزایش میزان پرخاشگری در کودکان و بزرگسالان اشاره کرد.


بریده هایی از کتاب وقتی نیچه گریست

وقتی نیچه گریست، اثر اروین دیالوم، روان درمانگر اگزیستانسیالیسم، رمان نویس و استاد دانشگاه استنفورد است.اروین دیالوم در رمان هایش با مهارت تمام خواننده را با موضوعات و مطالب مربوط به مکتب اگزیستانسیالیستی و در نتیجه ترس ها و رنج های وجودی  آشنا میکند. بنا به رویارویی شخصیت های رمان هایش با دلهره های هستی، خواننده نیز به کلی تحت تاثیر قرار میگیرد و همانند فیلم های مهیج، تمایل او به پیگیری ادامه ماجرا بیشتر میشود. 

 نویسنده در این کتاب کلیاتی از تفکرات و فلسفه نیچه را در قالب رمانی دلچسب و گیرا ارائه میدهد. این رمان بیشتر به دلیل ساده نویسی و طرح کلی جذابی که دارد موفقیت زیادی کسب کرده و میشه گفت یکی از شاهکارهای اروین دیالوم می باشد که خواندن آن به همه آنهایی که اهل کتاب خواندن هستند توصیه میشود. بی شک این کتاب را باید جزو کتابهایی به حساب آورد که قبل از مرگ باید آنها را خواند. در اینجا قسمت هایی از این کتاب را انتخاب کرده ام که خواندنش برای شخص من جذاب بوده و از خواندنش لذت بردم. امیدوارم که شما نیز از آن لذت ببرید:


چشیدن طعم مرگ به من وسعت دید و شجاعت بخشیده است. آنچه مهم است شجاعت خود بودن است. بله من بیماری ام را باید تقدیس کنم، چون تمرینی است برای تن در دادن به رنج وجود.


 موفقیت من در نویسندگی، به دلیل هوش و فضیلت زیاد به دست نیامده ، بلکه ناشی از شجاعت و اشتیاقی است که موجب میشود خود را از آسایشی که توده مردم به دنبال آنند، آزاد کنم و با تمایلات قوی و شرارت بار رودررو شوم.


متفکران بزرگ همواره مصاحبان خود را برمی‌گزینند، با افکار خود سر میکنند و اجازه ی مزاحمت به توده مردم نمیدهند.

 شهوانیت بخشی از زندگی و طبیعت است، اما نه بخش برتر آن. در واقع دشمن مهلک بخش برتر است.

 شهوانیت ماده سگی است که پاشنه پای ما را به دندان میگزد، و هرگاه قطعه گوشتی از او دریغ شود، این ماده سگ، خوب میداند چگونه به دریوزگی بخشی از روح بنشیند. شهوت، برانگیختگی و شهوترانی همگی اسیر کننده اند. مردم عامی زندگی را همچون خوکی سپری میکنند که از آبشخور شهوت تغذیه میشود.


 وظیفه ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است. نه تولید موجودی پست تر. هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند.اگر شهوت راه بر این تکامل میبندد، باید بر آن نیز چیره شد.


من متقاعد شده ام که سرچشمه ترس تو در همین انتخاب نکردن زندگیت است و زندگی ات را نزیسته ای. چه سهمناک است این جمله که تو زندگی ای را زیسته ای که برایت مقرر شده بود و چه سهمناک است روبرو شدن با مرگ، وقتی هیچگاه آزادی ات را، با همه خطرهایی که داشته، طلب نکرده ای.


 آیا از خود پرسیده اید که چرا همه فلاسفه بزرگ افسرده و عبوسند؟ آیا از خود پرسیده اید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوشرو هستند؟ تنها آنانکه فاقد روشن بینی اند: مردم عامی و کودکان...قدرت و رشد نتیجه پاداش رنج است.


 تو میخواهی خودت شوی، چند بار این را از تو شنیده ام؟ چند بار زار زده ای که هرگز آزادی ات را نشناخته ای؟ مهربانی، وظیفه و ایمان میله های زندان تو هستند. این پاکدامنی های حقیر تو را هلاک خواهند کرد.تو باید شرارت را در وجود خود بشناسی، نمیتوان نیمه آزاد بود: غرایزت نیز تشنه آزادی اند، سگان وحشی در سرداب وجودت برای رهایی پارس میکنند.

 برای ساختن فرزندان، باید نخست خویشتن را بسازی. در غیر این صورت فرزندان را برای نیازهای حیوانی ، فرار از تنهایی یا پر کردن چاله های وجودت پدید آورده ای.


 او هرگز درنیافته که وظیفه اش،به کمال رساندن جوهر خویش است و اینکه باید بر خود، فرهنگ، خانواده،شهرت و خوی پست حیوانی اش غلبه کند تا آنی شود که هست.او هرگز رشد نمیکند، هرگز پوسته نخست را پاره نمیکند، امید را با دستیابی به اهداف مادی و تخصصی اشتباه گرفته و به این اهداف هم رسیده است. ولی صدایی که میگفته خودت شو هرگز خاموش نشده است. پس در ناامیدی لغزیده و در دام نیرنگی افتاده که در کمینش بوده بدون آنکه تا امروز موضوع را به درستی دریافته باشد.


 دلباختگان حقیقت از دریای توفانی و چرکین نمی هراسند، آنچه ما را میترساند آب کم ژرفاست.

کنار آمدن با بی اعتباری و بدنامی ساده تر از کنار آمدن با عذاب وجدان است. وآنگهی من حریص نیستم، برای انبوه مردم نمی‌نویسم. شاید شاگردان من هنوز به دنیا نیامده باشند…

بخش هایی خواندنی از کتاب وقتی نیچه گریست

وقتی نیچه گریست، اثر اروین دیالوم، روان درمانگر، رمان نویس و استاد دانشگاه استنفورد است. نویسنده در این کتاب کلیاتی از تفکرات و فلسفه نیچه را در قالب رمانی دلچسب و گیرا ارائه میدهد. این رمان بیشتر  به دلیل ساده نویسی و طرح کلی جذابی که دارد موفقیت زیادی کسب کرده و میشه گفت یکی از شاهکارهای اروین دیالوم می باشد که خواندن آن به همه آنهایی که اهل کتاب خواندن هستند توصیه میشود. بی شک این کتاب را باید جزو کتابهایی که قبل از مرگ باید آنها را خواند باید به حساب آورد. در اینجا قسمت هایی از این کتاب را انتخاب کرده ام که خواندنش برای شخص من جذاب بوده و از خواندنش لذت بردم. امیدوارم که شما نیز از آن لذت ببرید.

  • چشیدن طعم مرگ به من وسعت دید و شجاعت بخشیده است. آنچه مهم است شجاعت خود بودن است. بله من بیماری ام را باید تقدیس کنم، چون تمرینی است برای تن در دادن به رنج وجود.
  •  موفقیت من در نویسندگی، به دلیل هوش و فضیلت زیاد به دست نیامده ، بلکه ناشی از شجاعت و اشتیاقی است که موجب میشود خود را از آسایشی که توده مردم به دنبال آنند، آزاد کنم و با تمایلات قوی و شرارت بار رودررو شوم.
متفکران بزرگ همواره مصاحبان خود را برمی‌گزینند، با افکار خود سر میکنند و اجازه ی مزاحمت به توده مردم  نمیدهند.
  •  شهوانیت بخشی از زندگی و طبیعت است، اما نه بخش برتر آن. در واقع دشمن مهلک بخش برتر است. شهوانیت ماده سگی است که پاشنه پای ما را به دندان میگزد، و هرگاه قطعه گوشتی از او دریغ شود، این ماده سگ، خوب میداند چگونه به دریوزگی بخشی از روح بنشیند. شهوت، برانگیختگی و شهوترانی همگی اسیر کننده اند. مردم عامی زندگی را همچون خوکی سپری میکنند که از آبشخور شهوت تغذیه میشود.
  •  وظیفه ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است. نه تولید موجودی پست تر. هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند.اگر شهوت راه بر این تکامل میبندد، باید بر آن نیز چیره شد.
  • من متقاعد شده ام که سرچشمه ترس تو در همین انتخاب نکردن زندگیت است و زندگی ات را نزیسته ای. چه سهمناک است این جمله که تو زندگی ای را زیسته ای که برایت مقرر شده بود و چه سهمناک است روبرو شدن با مرگ، وقتی هیچگاه آزادی ات را، با همه خطرهایی که داشته، طلب نکرده ای.
  •  آیا از خود پرسیده اید که چرا همه فلاسفه بزرگ افسرده و عبوسند؟ آیا از خود پرسیده اید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوشرو هستند؟ تنها آنانکه فاقد روشن بینی اند: مردم عامی و کودکان...قدرت و رشد نتیجه پاداش رنج است.
  •  تو میخواهی خودت شوی، چند بار این را از تو شنیده ام؟ چند بار زار زده ای که هرگز آزادی ات را نشناخته ای؟ مهربانی، وظیفه و ایمان میله های زندان تو هستند. این پاکدامنی های حقیر تو را هلاک خواهند کرد.تو باید شرارت را در وجود خود بشناسی، نمیتوان نیمه آزاد بود: غرایزت نیز تشنه آزادی اند، سگان وحشی در سرداب وجودت برای رهایی پارس میکنند.
  •  برای ساختن فرزندان، باید نخست خویشتن را بسازی. در غیر این صورت فرزندان را برای نیازهای حیوانی ، فرار از تنهایی یا پر کردن چاله های وجودت پدید آورده ای.
  •  او هرگز درنیافته که وظیفه اش،به کمال رساندن جوهر خویش است و اینکه باید بر خود، فرهنگ، خانواده،شهرت و خوی پست حیوانی اش غلبه کند تا آنی شود که هست.او هرگز رشد نمیکند، هرگز پوسته نخست را پاره نمیکند، امید را با دستیابی به اهداف مادی و تخصصی اشتباه گرفته و به این اهداف هم رسیده است. ولی صدایی که میگفته خودت شو هرگز خاموش نشده است. پس در ناامیدی لغزیده و در دام نیرنگی افتاده که در کمینش بوده بدون آنکه تا امروز موضوع را به درستی دریافته باشد.
  •  دلباختگان حقیقت از دریای توفانی و چرکین نمی هراسند، آنچه ما را میترساند آب کم ژرفاست.
  • کنار آمدن با بی اعتباری و بدنامی ساده تر از کنار آمدن با عذاب وجدان است. وآنگهی من حریص نیستم، برای انبوه مردم نمی‌نویسم. شاید شاگردان من هنوز به دنیا نیامده باشند…

جذاب بودن به سبک کاریزما

یونانی های قدیم آن را یک نیروی الهی می دانستند که با فرد زاده می شود و آدم های عادی از وجودش بی بهره اند؛ اما روانشناسان امروزی می گویند کاریزما، بیشتر از آنکه یک نیروی معجزه آسا باشد، یک مهارت است؛ مهارتی که با تسلط تان بر حرکات چهره، بدن  و حتی تک تک واژه هایتان می توانید از آن بهره مند شوید. کاریزماتیک ها خوب می دانند که چطور یک پیام را درست به هدف ببزنندو مخاطب را روزها و سال ها با جملات شان درگیر کنند. 

برای کاریزماتیک بودن، بیشتر از آنکه به یک نیروی مادرزاد یا دانش خارق العاده نیاز داشته باشید، به مهارت های درست سخن گفتن و هدف گیری درست پیام نیاز دارید، پس از همین حالا شروع کنید و شما هم کاریزماتیک شوید. 

شروع حرف اول را می زند

یک فرد کاریزماتیک، خوب می داند که از کجا باید شروع کند و در لحظه اول چه تاثیری را روی مخاطبش بگذارد. با یک لبخندعمیق و جادویی کار را شروع کنید. به مخاطب تان با گشاده رویی این حس را القا کنید که گفت و گوی امروز برایتان اهمیت زیادی دارد و شما با تمام وجود، برای شنیدن پاسخ ها و نظراتش منتظر هستید. بعد از یک لبخند عمیق، کمی به سمت او بروید و با گشاده رویی با مخاطب امروز تان دست بدهید و اهمیت این ملاقات را برایش یادآوری کنید.

● یک پیام ماندگار بفرستید

کاریزماتیک ها جملات را بدون برنامه و هدف بیان نمی کنند. فرستادن پیام در دنیای آنها، راز و رمز خودش را دارد. اولین اصلی که چنین افرادی به آن پایبند هستند، کمک به شنونده برای درک کردن، ارتباط برقرار کردن و به خاطر سپردن پیام است. حتما می

پرسید که چطور چنین کاری امکان پذیر است. 

کاریزماتیک ها با کمک استعاره، تشبیه و مقایسه به چنین هدفی می رسند. مهم نیست که بخواهید یک سخنرانی در مورد پیچیده ترین موضوعات تخصصی را ارائه دهید یا در مورد موضوعی با یکی از دوستان تان صحبت کنید. 

استعاره می تواند در هر جا و هر متنی به کمک شما بیاید، اما فراموش نکنید که استعاره های شما، باید شایسته موقعیتی که در آن قرار گرفته اید باشد، پس با هوشمندی تان بدانید که در چه فضایی هستید و بعد از معجزه از این سه عنصر کمک بگیرید.

سخنرانی چندان درک نشده است، اما باید بگوییم که این روش، یکی از ساده ترین و تاثیرگذارترین تاکتیک هایی است که می توانیدیاد بگیرید و در صحبت هایتان از آن استفاده کنید.

با کمک تضاد، مخاطب را وارد یک کشمش کنید و او را اسیر توانایی تان در فلسفه بافی کنید. به کار بردن جملات متضاد، مخاطب رابه یک درگیری درونی وارد می کند و عقاید کهنه او را به چالش می کشد. اینجاست که مخاطب گمان می کند در تمام این سال ها

در اشتباه بوده و باید سر و سامانی به عقاید قدیمی اش بدهد.

● ادیب باشید

جملات ادبی و تک بیت ها، چه در گفت وگوهای روزانه و چه در سخنرانی های بزرگ، به کرات استفاده می شود اما یک فردکاریزماتیک، بیشتر از هر کس دیگری از آنها کمک می گیرد. تفاوت این جملات با داستان ها در این است که این بار شما به متن به طور کامل وفادارید و دقیقا همان چیزی را که یک شاعر یا نویسنده بیان کرده، مطرح می کنید. این جملات می تواند در شروع

صحبت های شما به کار برود یا در پایان آن، باعث ماندگاری کلام تان شود.

چنین پایان بندی ای، می تواند مثل یک نتیجه گیری باشد و چند ساعت صحبت شما را در چند بیت یا چند جمله خلاصه کرده وآن را در ذهن مخاطب حک کند. شاید گاهی لازم باشد از اشعار فردوسی استفاده کنید و گاهی هم چند جمله از یک طنزپرداز ماهر

بتواند ارزش کلام شما را چند برابر کند.

● شنونده را وارد میدان کنید

وارد کردن مخاطب به جریان صحبت هایتان راه های متفاوتی دارد اما سؤال کردن یکی از بهترین راهکار هاست. مطرح کردن این پرسش ها می تواند دو تاثیر متفاوت داشته باشد؛ سؤال شما می تواند خیلی صریح و ابتدایی باشد و با اولین جرقه ذهن شنونده،

پاسخش را دریافت کند. چنین سؤالی ابزار آدم های کاریزماتیک نیست؛ اما از طرف دیگر، سؤال شما می تواند به طراحی یک پازل کمک کند و ذهن مخاطب را برای دریافت جواب، ساعت ها و روزها به فعالیت وادارد. با سؤال تان ذهن مخاطب را درگیر کنید و به او

این حس را بدهید که پاسخش می تواند تاثیر خارق العاده ای بر این موضوع بگذارد.

به او بفهمانید که این پاسخ و نتیجه گیری او در مورد این موضوع، می تواند تکلیف خیلی چیز ها را عوض کند. کاریزماتیک ها،خشک و بی حرکت حرف نمی زنند. صحبت های آنها برخلاف افراد ناموفق، هیچ شباهتی به خواندن یک متن از رو ندارد. آنها میتوانند بهترین کمک را از بدنشان بگیرند و با خندیدن، اخم کردن و تکان دادن به موقع دست ها، شدت پیام شان را بیشتر کنند.

کاریزماتیک ها، ظاهرشان را با پیام شان هماهنگ می کنند. در جایی که یک پیام حماسی می خوانند، محکم تر حرف می زنند و وقتی یک خاطره خنده دار را تعریف می کنند، لبخند آرامی را روی لب هایشان می آورد. یک فرد کاریزماتیک می داند که تعجبش را

باید هم با حرف و هم با چهره اش نشان دهد و خشمش را هم تنها با یک کلمه به نمایش نمی گذارد.