کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.

درگذشت دنیل کانمن

دنیل کانمن" روانشناس دانشگاه پرینستون و برنده جایزه نوبل اقتصاد در تاریخ ۲۷ مارس سال جاری میلادی در سن ۹۰ سالگی درگذشت. او تحقیقی پیشگامانه را در همکاری با "عاموس تورسکی" که در سال ۱۹۹۶ میلادی درگذشت انجام داده بود. تا پیش از تحقیقات آن دو محقق اقتصاددانان تصور می‌کردند که افراد لزوما عقلانی هستنند بدان معنا که به دنبال نفع شخصی شان می‌باشند و از تمام اطلاعات موجود برای تصمیم گیری بیطرفانه استفاده می‌کنند و ترجیحات شان ثابت است. این در حالیست که نتیجه تحقیقات کانمن و تورسکی نشان داد که این استدلال و تصور بی پایه‌ای می‌باشد. یافته‌های آنان به طور مستقیم یا غیرمستقیم الهام بخش تغییرات در سراسر دنیای تجارت از جمله طراحی مجدد برنامه‌های اهدای عضو و بهبود در برنامه ریزی برای پروژه‌های زیرساختی چند میلیارد دلاری بود.


به گزارش فرارو به نقل از وال استریت ژورنال، کانمن پیشگام چیزی بود که به عنوان اقتصاد رفتاری شناخته شد اگرچه او همیشه خود را یک روانشناس می‌دید. سرمایه گذارانی که درس‌های کانمن و تورسکی را می‌آموزند می‌توانند هزینه‌ها، ضرر‌ها و پشیمانی‌ها را به حداقل برسانند. بی اغراق می‌توان گفت که کانمن در مقایسه با هر فرد دیگری که سرمایه گذار حرفه‌ای نبوده تاثیر بیش تری بر عرصه سرمایه گذاری گذاشته است.


"جیسون زویگ" روزنامه نگار "وال استریت ژورنال" درباره دنیل کانمن می‌نویسد: "من برای اولین بار با "دنی" همانطور که همه او را این گونه صدا می‌زدند در کنفرانسی در مورد اقتصاد رفتاری در سال ۱۹۹۶ ملاقات کردم. سال‌ها به عنوان یک روزنامه نگار عرصه سرمایه گذاری فکر می‌کردم: چرا افراد باهوش در مورد پول تا این اندازه احمق هستند؟ حدود پنج دقیقه پس از ارائه سخنرانی دنی متوجه شدم که او پاسخ‌هایی به این پرسش من دارد نه تنها برای این پرسش بلکه تقریبا برای هر رمز و راز رفتار مالی. چرا ما بُرد‌ها را خیلی زود می‌فروشیم و برای مدت زمانی طولانی به باخت‌های مان می‌چسبیم؟ چرا می‌گوییم تحمل ریسک بالایی داریم و پس از سقوط بازار عذاب می‌کشیم؟ چرا وقتی شانس‌ها در مقابل مان قرار گرفته اند آن‌ها را نادیده می‌گیریم"؟

روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد

روانشناسی که دنیای سرمایه گذاری را ۱۸۰ درجه تغییر داد
تا پیش از تحقیقات کانمن و تورسکی اقتصاددانان تصور می‌کردند که افراد لزوما عقلانی هستنند بدان معنا که به دنبال نفع شخصی شان می‌باشند و از تمام اطلاعات موجود برای تصمیم گیری بیطرفانه استفاده می‌کنند و ترجیحات شان ثابت است. این در حالیست که نتیجه تحقیقات کانمن و تورسکی نشان داد که این استدلال و تصور بی پایه‌ای می‌باشد. یافته‌های آنان به طور مستقیم یا غیرمستقیم الهام بخش تغییرات در سراسر دنیای تجارت از جمله طراحی مجدد برنامه‌های اهدای عضو و بهبود در برنامه ریزی برای پروژه‌های زیرساختی چند میلیارد دلاری بود.

فرارو- "دنیل کانمن" روانشناس دانشگاه پرینستون و برنده جایزه نوبل اقتصاد در تاریخ ۲۷ مارس سال جاری میلادی در سن ۹۰ سالگی درگذشت. او تحقیقی پیشگامانه را در همکاری با "عاموس تورسکی" که در سال ۱۹۹۶ میلادی درگذشت انجام داده بود. تا پیش از تحقیقات آن دو محقق اقتصاددانان تصور می‌کردند که افراد لزوما عقلانی هستنند بدان معنا که به دنبال نفع شخصی شان می‌باشند و از تمام اطلاعات موجود برای تصمیم گیری بیطرفانه استفاده می‌کنند و ترجیحات شان ثابت است. این در حالیست که نتیجه تحقیقات کانمن و تورسکی نشان داد که این استدلال و تصور بی پایه‌ای می‌باشد. یافته‌های آنان به طور مستقیم یا غیرمستقیم الهام بخش تغییرات در سراسر دنیای تجارت از جمله طراحی مجدد برنامه‌های اهدای عضو و بهبود در برنامه ریزی برای پروژه‌های زیرساختی چند میلیارد دلاری بود.

به گزارش فرارو به نقل از وال استریت ژورنال، کانمن پیشگام چیزی بود که به عنوان اقتصاد رفتاری شناخته شد اگرچه او همیشه خود را یک روانشناس می‌دید. سرمایه گذارانی که درس‌های کانمن و تورسکی را می‌آموزند می‌توانند هزینه‌ها، ضرر‌ها و پشیمانی‌ها را به حداقل برسانند. بی اغراق می‌توان گفت که کانمن در مقایسه با هر فرد دیگری که سرمایه گذار حرفه‌ای نبوده تاثیر بیش تری بر عرصه سرمایه گذاری گذاشته است.

"جیسون زویگ" روزنامه نگار "وال استریت ژورنال" درباره دنیل کانمن می‌نویسد: "من برای اولین بار با "دنی" همانطور که همه او را این گونه صدا می‌زدند در کنفرانسی در مورد اقتصاد رفتاری در سال ۱۹۹۶ ملاقات کردم. سال‌ها به عنوان یک روزنامه نگار عرصه سرمایه گذاری فکر می‌کردم: چرا افراد باهوش در مورد پول تا این اندازه احمق هستند؟ حدود پنج دقیقه پس از ارائه سخنرانی دنی متوجه شدم که او پاسخ‌هایی به این پرسش من دارد نه تنها برای این پرسش بلکه تقریبا برای هر رمز و راز رفتار مالی. چرا ما بُرد‌ها را خیلی زود می‌فروشیم و برای مدت زمانی طولانی به باخت‌های مان می‌چسبیم؟ چرا می‌گوییم تحمل ریسک بالایی داریم و پس از سقوط بازار عذاب می‌کشیم؟ چرا وقتی شانس‌ها در مقابل مان قرار گرفته اند آن‌ها را نادیده می‌گیریم.

به نظر میرسد که مغز انسان توجه و اعتبار بیش تری برای اظهار نظر‌های شخصی و اطلاعات فردی قائل است تا مطالعات آماری. بنا بر کتاب "تفکر: سریع و آهسته" نوشته "دنیل کانمن" در هنگام بررسی یک موضوع اگر دربار آن گزارش‌های شخصی و اطلاعات آماری هر دو موجود باشند به اطلاعات آماری و نرخ پایه معمولا کم‌تر توجه می‌شود یا کاملا نادیده گرفته می‌شوند.

در تعریف نرخ پایه این طور باید گفت که تصور کنید در یک کوزه ۱۰۰ تیله رنگی وجود دارد که ۱۵ تیله آن سبز و ۸۵ تیله قرمز است. به نسبت تعداد هر تیله به کل تیله‌ها نرخ پایه می‌گو‌یند. در این حالت نرخ پایه برای تیله سبز رنگ ۱۵ درصد است و البته احتمال این که به طور تصادفی از کوزه تیله سبز انتخاب شود هم ۱۵ درصد خواهد بود. در اینجا مثال دیگری را برای فهم بهتر موضوع بیان می‌کنیم که در همان کتاب ذکر شده است:

مارک یک مرد لاغر اندام اهل آلمان است که عینک به چشم می‌زند و دوست دارد آثار موتزارت را گوش دهد. کدام یک محتمل‌تر است؟ اینکه مارک

الف) یک راننده کامیون باشد

ب) استاد ادبیات در فرانکفورت باشد

اکثر افراد گزینه دوم (ب) را انتخاب می‌کنند که اشتباه استدر آلمان تعداد رانندگان کامیون هزار برابر تعداد اساتید ادبیات است (به ویژه اساتید ادبیات در فرانکفورت). به همین خاطر، بسیار محتمل‌تر است که مارک راننده کامیون باشد. با این وجود، چه اتفاقی رخ می‌دهد که ما گزینه دوم را انتخاب می‌کنیم؟ توضیحات درباره ظاهر و شخصیت مارک ما را فریب داده و باعث می‌شود اطلاعات آماری را نادیده بگیریم و به جای انتخاب گزینه اول که بسیار محتمل‌تر است گزینه دوم را انتخاب کنیم و این کار یعنی غفلت از نرخ پایه.

کانمن در آن کتاب سوگیری‌های شناختی مختلفی را بررسی می‌کند. او در ابتدا مغز انسان را به دو سیستم تقسیم می‌کند که هر یک ویژگی‌های مشخصی دارند. این سیستم‌ها عبارتند از:

سیستم ۱ که به طور خودکار و سریع و احساسی کار می‌کند و معمولا تلاش زیادی به خرج نمی‌دهد. سیستم ۱ بخشی از مغز ما است که به صورت غریزی و ناگهانی عمل می‌کند بدون آن که به شکل خودآگاه بر آن کنترل داشته باشیم. برای مثال، وقتی یک صدای بلند و غیرمنتظره را می‌شنویم چه کار می‌کنیم؟ احتمالا به سرعت و به شکل خودکار توجه ما به سمت صدا جلب می‌شود. این همان سیستم ۱ است. این سیستم میراث گذشته تکاملی ما است: نشان دادن واکنش‌ها و قضاوت‌های سریع به نجات و بقای ما کمک می‌کند.

در مقابل، سیستم ۲ کُندتر است نیاز به تلاش بیش تری دارد و سیستماتیک و منطقی کار می‌کند. سیستم ۲ آن قسمت از ذهن است که برای تصمیم گیری فردی، استدلال و اعتقادات به کار می‌آید. این سیستم با فعالیت‌های خودآگاه مثل خویشتن داری، تمرکز و انتخاب سر و کار دارد.

کانمن در سال ۱۹۶۹ میلادی در دانشگاه تدریس می‌کرد که از تِوِرسکی روانشناس ریاضی و همکارش در آن دانشگاه خواست تا بازدیدی از کلاس او داشته باشد. تورسکی در سخنرانی خود در آن کلاس استدلال کرد که انسان‌ها در تخمین خطرات و احتمالات بد نیستند. کانمن در آن زمان گفت: "من باور نمی‌کنم"! کانمن در آن زمان در حال مطالعه درک بصری بود. او پیش‌تر باور داشت همان طور که توهمات نوری چشم را فریب می‌دهند توهمات شناختی نیز ذهن را فریب می‌دهند. بحث میان کانمن و تورسکی از آن روز سر میز ناهار آغاز شد و تا سال‌ها بعد ادامه یافت. تورسکی سازمان یافته و دارای اعتماد به نفس بود. کانمن، اما نامرتب بود و به خود شک داشت و به طرز شگفت آوری شیوه کارش شهودی بود.

در سال ۱۹۷۱ میلادی آن دو مرد برای این که تصمیم بگیرند نام کدام یک از آن‌ها به عنوان نویسنده اصلی اولین مقاله علمی مشترک شان ذکر شود از روش پرتاب سکه و شیر و خط استفاده کردند. پس از آن به مدت ۲۵ سال ان دو مقالات بسیار دیگری را به صورت مشترک نوشتند.

روزنامه نگار "وال استریت ژورنال" که کار ویراستاری کتاب "تفکر، سریع و آهسته" را برای کانمن انجام داده بود در ادامه می‌افزاید: "دنی به جای اینکه وضع موجود را معتبر فرض کند همیشه با این فکر شروع می‌کرد که آیا منطقی است یا خیر. او هم چنین بی امان از خود انتقاد می‌کرد. دنی پس از دریافت نامه‌ای انتقادی از یکی از خوانندگان که در نقد یادداشت من نوشته بود به من گفت: "آیا می‌دانی چقدر خوش شانس هستی که هزاران نفر مخاطب داری که می‌توانند به تو بگویند اشتباه می‌کنی"؟ دنی هم چنین اصرار داشت که مطالعه تله‌ها و پارادوکس‌های ذهن انسان او را در حل مسئله بهتر از هر کس دیگری نمی‌سازد. او گفته بود:"من فقط در تشخیص اشتباهات ام بعد از انجام آن بهتر هستم". او موفقیت خود را مدیون سخت کوشی، اما حتی بیش‌تر از آن شانس به ویژه ملاقات با تورسکی می‌دانست.

دنی با وجود تمام دانشی که در مورد میزان احمق بودن سرمایه گذاران داشت سعی نکرد از بازار پیشی بگیرد. او به من گفت:"من اصلا سعی نمی‌کنم باهوش باشم. این ایده که من می‌توانم چیزی را ببینم که هیچ کس دیگری نمی‌تواند آن را ببیند یک توهم است". او اغلب می‌گفت:"اگر تصمیمات کم تری می‌گرفتیم همه ما سرمایه گذاران بهتری بودیم".

معرفی کتاب ماندن در وضعیت آخر

کتاب ماندن در وضعیت آخر اثر امی ب. هریس ، تامس ای. هریس  است؛ نویسندگان در این کتاب، نظریه مشهور اریک برن یعنی «تحلیل تبادلی (تحلیل رفتار متقابل)» را با ذکر مثال هایی ساده و فهمیدنی به روشنی توصیف کرده و آن را به طرزی ماهرانه و اندیشمندانه به ملاحظاتی گسترده تر، مانند ارزش های اخلاقی، ارتباط داده اند.


یکی از خصوصیات جوان بودن این است که اگر مجبور شدیم چیزی را دوباره از نو شروع کنیم، میتوانیم با انگیزه و انرژی بالایی این کار را انجام دهیم. اما بیشتر ما دیگر جوان نیستیم و گذشته همچون یک سگ دست آموز پیر پشت سر ماست و برای جلب توجه خودش را به پر و پای ما میمالد. اگر به او امر کنیم که برود و گوشه‌ای بنشیند میرود مینشیند ولی زود بازمیگردد. 

گذشته همیشه با ماست. با همه لحظه های بد و خوبش، با همه احساس هایی که با آن لحظه های خوب و بد توأم بودند. احساس‌های خوب گذشته یادآور لحظاتی طلایی اند که گهگاه با به خاطر آوردنشان میخواهیم از شادی پر و بال دربیاوریم. 

اما آنچه معمولا بیشتر بر ذهنمان فشار میاورد احساس‌های بد است. 

چه بسا روزی با انگیزه و شور و هیجان فوق‌العاده ای از خواب بیدار شویم و دنیا به کاممان باشد. ولی گاهی فقط در عرض یک ثانیه، یک اخم، یک بی احترامی، یا یادآوری یک شکست، میتواند همه چیز را خراب کند. و این احساس گاهی همه روز طول میکشد. ممکن است دهها کتاب درباره رفتار و انگیزش و تسکین های روحی خوانده باشیم. ممکن است درون نگری، آینده نگری و گذشته نگری داشته باشیم ولی همینکه کسی ناراحتمان میکند یا به مصیبتی گرفتار میشیم، ممکن است همه اینها از ذهنمان خارج شود و به جایش احساسات بد تا مغز استخوانمان نفوذ کند و همه نداهای عقل را که میتوانست به ما امید و اطمینان دهد که زندگی میتواند دوباره خوب شود را از وجودمان بیرون براند. 

بیشتر ما عوارض این حالت را میشناسیم: بی حوصلگی، افسردگی، بی حالی، بی‌تفاوتی، از دست دادن روحیه، کسالت و اندوه، بی رغبتی به انجام کارها، بی برنامگی، بی اشتیاقی، تنهایی و خلاصه خالی بودن از حس و شور زندگی.

اما خبر خوب این است که اگرچه نمیتوانیم جلوی احساسات بد را بگیریم، اما میتوانیم از ماندنشان جلوگیری کنیم. این کتاب تنها درباره راه رهایی از دست احساسات بد پس از پیدایش آنها نیست بلکه درباره چگونه یافتن احساس های خوب هم هست. کتابی درباره دوس داشتن، حرف زدن، گوش کردن و خواستن و بخشیدن و گرفتن و تعیین مقصد زندگی و لذت بردن از سفر زندگی است. زندگی تنها سفری است که در این دنیا در پیش داریم و علی‌رغم کمبودهای خود و نواقص دنیایی که در آن به سر میبریم، کاری کنیم که سفر خوبی باشد. 

یادداشت های حاصل از تجربیات شخصی

ما فقط یکبار زندگی میکنیم.


در بسیاری از مواقع که جا میزنیم به جای تسلیم شدن و بیخیال شدن و انجام هر تصمیمی اگر بیایم شرایط رو کمی دقیقتر بررسی کنیم میبینیم مشکل خاصی وجود نداره که ما بخایم سریع قافیه رو ببازیم. اکثر مواقع نه تنها مسئله ای وجود نداره بلکه این فقط ناآرامی و بیقراری درونی است که ما رو به انجام تصمیمات و کارهای عجولانه سوق میده. 


در بسیاری از مواقع ما با حرف دیگران از تصمیم و هدفمون دلسرد میشیم که در این مواقع باید این نکته رو به خودمون یادآوری کنیم که شرایط هرکسی فرق داره و هرکسی بهتر از بقیه درد خودش رو میدونه. از همه مهمتر آدم ها بسته به پوزیشنی که توش قرار دارن، از روی احساسات و هیجانات خودشون ابراز نظر و عقیده میکنن نه با دلیل و استدلال.


یک آدم سرسخت میتونه از یک موقعیت خطرناک خودشو نجات بده اما یک آدم باهوش سعی میکنه خودش رو قاطی بازی های سخت نکنه.


بزرگ بیندیش و افکار کوچک و سمی رو از خودت دور کن.


سریع و هیجانی تصمیم نگیر. هر تصمیم اساسی که میخای بگیری خوب تحلیلش کن و بذار یکی دو روز بگذره بعد با قاطعیت عمل کن نه همینجوری سرسری.


فرصت ها آنقدر راحت دست نمیده که تو خیلی راحت سر چیزهای بی اهمیت بهش لگد بزنی. به جای دورانداختن ها و بیخیال شدن ها و پاک کردن صورت مسئله باید سعی در جهت درست کردن شرایط موجود، پرداختن به مسائل بصورت ریشه‌ای و ارائه راه‌حل بود. بالغانه رفتار کن نه کودکانه.


هیچوقت اجازه نده روزمرگی و عادات غلط بر تو چیره بشه و اهداف بزرگ رو از سرت بیرون کنه. همیشه هدفت رو در راس کار قرار بده و روش تمرکز داشته باش.


هر وقت برای کسی کاری از دستت ساخته بود به راحتی در اختیار دیگران نگذار بلکه با امتیازگیری و یا کمی قید و شرط اونو انجام بده تا قدر تو و کاری رو که میکنی بدونن نه اینکه ازت سواستفاده کنن و به چشم یه آدم دم دستی بهت نگاه کنن.


داشتن مدل ذهنی یک مدیر بسیار ارزشمند تر از تخصص گرایی با هدف استخدام شدن و اهدای وقت ارزشمند خود به دیگران با هدف دریافت حقوق است.


زندگی سراسر مذاکره است. توی این زمونه هرکس یه ذره احساس کنه از موضع ضعف داری صحبت میکنی، عوض مروت و رادمردی، درجا سعی میکنن خواسته های خودشون رو بهت تحمیل کنن و ازت سواستفاده کنن. پس هیچوقت نباید شل کنی و همواره باید از موضع قدرت حرف بزنی.


یکی از راه‌های لذت بردن از زندگی اینه که در هر موقعیتی، هر امکاناتی که در اختیارمون هست با خود بیندیشیم و بگیم اگه الان این نبود و دارای این موقعیت نبودم وضعیتم چگونه بود؟







از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

پایین شهر که بودم مردم همه با رنج و مشقت مبارزه میکردن تا یه دارایی جمع کنن تا دیگر از رنج  و سختی رهایی پیدا کنند. بالاشهر هم شاهد مردم مرفه و بی دردی بودم که دیگر دغدغه مالی نداشتن اما اکثرا دچار بی حوصلگی بودن و نمیدانستن با اوقات فراغت خود چکار کنن. ثروت بیش از آنکه براشون شادمانی و لذت به همراه بیاره، کسالت و رخوت به همراه آورده بود. باز پایین شهر بهتر بود که به فعالیت های معنی‌داری میپرداختن اما بالا شهری ها بیشتر شبیه بیماران روانی تیمارستان میموندند که برای اجتناب از افسردگی به فعالیت فیزیکی در پارک ها و باشگاه ها میپرداختن. بیشتر آنها حتی برای انجام ورزش های ساده ترجیح میدادن یک لیدر برای خودشون پیدا کنن و بصورت گله‌ای ازش فرمانبرداری کنن که چطور ورزش کنن . بدتر از همه اونایی بودن که به خاطر راحت طلبی کلی چاق شده بودن و حالا باید سخت تمرین میکردن بلکه قسمتی از چربی های اطراف شکم رو آب کنن. 

کدوم گروه بیشتر رنج میبردن؟ دارا یا ندار؟

اما به نظرم از میان این دو گروه کسانی سعادتمند هستند که قابلیت ها و توانمندی های بالقوه خود را پیدا کنند و در جهت رشد و شکوفایی آنها قدم بردارند. نمونه اش مرحوم  استاد شجریان. اینگونه  افراد برای زندگی معنایی ژرف یافته اند و هیچگاه حس کسالت و بی حوصلگی به آنها دست نمیدهد و تمام رنج ها و سختی های مسیری را که انتخاب کرده‌اند رو به جان میخرند چون برای اهداف و رویاهای بزرگ میجنگن. به همین منظور شاعر می‌فرماید؛

"در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور"


بخش هایی خواندنی از کتاب درمان شوپنهاور

با سلام خدمت همه دوستان و مخاطبان وبلاگ کیمیای سعادت. توی این مدت به دلیل مشغله زیاد نتونستم مطلب جدید بذارم و از این بابت از همگی عذرخواهی میکنم. در این مطلب قسمت هایی جالب از کتاب درمان شوپنهاور اثر اروین دیالوم رو براتون آورده ام که امیدوارم براتون جذاب باشه: 

اگر قرار است چیزی شایسته احترام و تقدس باشد باید همین باشد: موهبت گرانبهای هستی ناب. زیستن در نومیدی به دلیل فانی بودن زندگی یا به این دلیل که زندگی هدف یا مقصود والاتری ندارد، ناسپاسی نابخردانه ای است.

او شیوه یونانی ها یعنی اعتدال در همه چیز را بیشتر ترجیح میداد. اگر هرگز کت ها را درنیاوریم و به بازی زندگی نپیوندیم بخش بزرگی از نمایش زندگی را از دست خواهیم داد. چرا پیش از پایان به سوی در خروجی بشتابیم؟

ولی این یک سال را چگونه بگذراند؟ از یک چیز مطمئن بود و آن اینکه مصمم بود نگذارد این یک سال خوب، با ماتم گرفتن برای اینکه یک سال بیشتر وقت ندارد، به یک سال بد تبدیل شود.

هر " چنان بود" را به صورت " من آن را چنین خواستم" بازآفریدن: این است آنچه من آن را نجات مینامم.

پیام نیچه به ما این بود که چنان زندگی کنیم که مشتاق تکرار ابدی همان زندگی باشیم. به تمامی بزی. بهنگام بمیر.

زرتشت با اینکه تنهایی پرشکوه شبانه را بسیار میستود، بی چون و چرا خود را متعهد به دوست داشتن و شاد کردن دیگران میدید، متعهد به یاری تمام و کمال دیگران در مسیر تعالی، متعهد به سهیم کردن دیگران در پختگی و فرزانگی خویش.


مفهوم ضمیر ناخودآگاه

ذهن ناخوداگاه یا همان ضمیر ناخودآگاه همچون هارد کامپیوتری می‌باشد که اطلاعات رو چه مثبت چه منفی در خود ثبت می‌کند. نحوه‌ی یادگیری ضمیر ناخودآگاه به وسیله تکرار یک عمل می‌باشد. به همین دلیل وقتی چیزی را به مرور فرا می‌گیریم اصلاح آن یا فراموشی آن سخت‌تر خواهد بود در نتیجه پاکسازی ضمیر ناخودآگاه کار ساده ای نخواهد بود

ناخودآگاه، انباری است پر از تمایل‌ها، آرزوها و خاطرات خارج از دسترس که بر اندیشه‌ها و اعمال تأثیر دارند.

مفهوم ناهشیار از قسمت‌های اصلی نظریه‌ی فروید بود. با اینکه شعرا و اندیشمندان از زمان‌های بسیار قبل از وجود ناهشیار باخبر بودند، این فروید بود که به ناهشیار در محدوده‌ی علم روانشناسی رسمیت بخشید و نظریه روانکاوی را پایه‌ریزی کرد. فروید مشخصا بیان می‌دارد که مفهوم ناهشیار بدان معنا که او در ابتدا آن را مشخص کرد، بر پایه‌ی نظریه‌ی سرکوب قرار دارد. او یک چرخه را در نظر گرفت که در آن ایده‌ها سرکوب می‌شوند، ولی در ذهن باقی می‌مانند، از من هشیار حذف می‌شوند ولی همچنان فعال باقی می‌مانند و تحت شرایط خاصی مجددا به من آگاه باز می‌گردند.

شما از بدو تولد تا کنون، تمامی اطلاعاتی را که از جهان پیرامون خود دریافت کرده‌اید، وارد ذهن ناخودآگاه خود کرده و آن را برنامه‌ریزی نموده‌اید. در واقع انسان تا سن 7 سالگی، ذهن ناخودآگاه خود را بر اساس آنچه در خانواده، مدرسه یا جامعه می‌بیند و می‌شنود، به طور قوی برنامه‌ریزی می‌کند و پس از 7 سالگی، 95 درصد زندگی‌اش بر اساس همان برنامه‌ریزی‌ها پیش می‌رود!

به همین دلیل است که اکثر افرادی که در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آیند، فقیر باقی می‌مانند و همین‌طور غالب افرادی که در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا می‌آیند، ثروتمند باقی می‌مانند، حتی اگر تا آخر عمر یک کودن باشند! زیرا از بدو تولد، ذهن ناخودآگاه آن‌ها طبق باور فقر یا ثروتمندی برنامه‌ریزی شده است.

اکثر افرادی که در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آیند، حتی اگر تمام زندگی‌شان را هم تلاش کنند و سخت کار کنند، به دوره ثروت نخواهند رسید و حتی اگر هم برسند، پس از مدتی آن را از دست خواهند داد، مگر آنکه ذهنشان را برنامه‌ریزی مجدد کنند. در واقع شما نمی‌توانید چیزی را به دست آورید که با برنامه‌ریزی‌های ذهنی‌تان مغایر است.


چه بسیار افراد فقیری که در لاتاری‌ها برنده شده، یا افرادی که به ناگهان ثروت عظیمی بدست آورده‌اند اما در یک بازه زمانی کوتاه، همه را از دست داده‌اند! زیرا ذهن ناخودآگاه آن‌ها طوری برنامه‌ریزی شده است که رسیدن به پول و ثروت را پشتیبانی نمی‌کند!

قدرت ذهن ناخودآگاه روی مقدار فروش شما ؛ مقدار اعتماد به شریکتان ؛ دیدگاه شما نسبت به جایگاهتان در دنیا ؛ مقدار سیگاری که می کشید یا مشروبی که می خورید ، اوقاتی که به بطالت می گذرانید و کلی چیزهای دیگر تأثیر می گذارد .


ذهن یا ضمیر ناخودآگاه شما، برای وارد کردن هر نوع اطلاعاتی کاملا باز است تا با دوره برنامه ریزی به آن شکل دهید. زمانی که کودک بودید، هوشیاری پایینی داشتید و هر آنچه در پیرامون‌تان رخ می‌داد، وارد ذهن ناخودآگاه‌تان می‌شد؛ اما اکنون یک فرد بالغ و هوشیار هستید و می‌توانید از ورود برخی اطلاعات به ذهن ناخودآگاه‌تان جلوگیری کنید.


حتی از همین حالا! شما اکنون توانایی این را دارید که تمامی اطلاعاتی را که به سوی‌تان هجوم می‌آورند، گزینش کنید؛ به آن‌هایی که برایتان سودمندند اجازه ورود دهید و آن‌هایی که بیهوده یا حتی مضر هستند را دور بریزید.

سپس این فکر یا تصویر به ذهن ناخودآگاه شما انتقال می‌یابد و ایجاد یک احساس می‌کند؛ و احساس شما همان ارتعاش شماست. هرچه بیشتر به یک چیز توجه کنید، بیشتر آن را در ذهن ناخودآگاه خود تثبیت می‌کنید؛ این توجهات مکرر، در ذهن ناخودآگاه شما تشکیل یک باور را می‌دهند و این باور، همان «برنامه‌ریزی» ذهن شماست.

تغییر باورها اگرچه کار سخت و زمان بری است، اما شدنی است. پس چه بهتر که از همین لحظه سعی کنیم باوری را در ذهن نسازیم که بعدها برای تغییرش نیازمند تلاش باشیم. اما یک سری باورها در سیستم باورهای ما وجود دارند که از طریق خانواده، مدرسه یا جامعه، در ذهن ما شکل گرفته‌اند که هنگام کودکی، قادر به تشخیص آن‌ها نبوده‌ایم.

ذهن ناخودآگاه شما با تکرار می‌تواند آموزش ببیند. بدین صورت که شما ابتدا با بررسی جنبه‌های مختلف زندگی خود، متوجه می‌شوید که در کدام بخش دچار مشکل هستید؛ سپس با تکرار، باوری را که موجب آن مشکل شده تغییر می‌دهید.

این تکرار، به کمک عبارات تاکیدی انجام می‌شود.

وقتی بخش خودآگاه مغز به خواب می‌رود، ذهن ناخودآگاه بیدار است و نه تنها عملکرد‌هایی مانند تنفس را حفظ می‌کند، بلکه هوشیار باقی می‌ماند و پیام‌ها را دریافت می‌کند. اگر در مقابل تلویزیون بخوابید، ذهن ناخودآگاه شما هر کلمه‌ای را که گفته می‌شود می‌شنود و همراه با آن فرایند یادگیری انجام می‌شود. در آزمایشی که در دانشگاه «جورج واشنگتن» انجام شد افراد مورد مطالعه به دو گروه تقسیم شدند و یک شب به مدت نیم ساعت در خواب، برای یک گروه موسیقی و برای گروه دیگر نیز تعدادی واژه چینی با معنای انگلیسی آن‌ها پخش شد. در آزمونی که فردای آن روز برگزار شد مشخص شد افرادی که در خواب واژگان چینی را شنیده بودند، در پاسخ‌دهی به پرسش‌های آزمون زبان چینی عملکرد بهتری داشتند.

خیلی شبیه به رفتن به باشگاه ورزشی است – پشت سر هم و پشت سر هم تمرین می‌کنید تا اینکه عضلاتتان کم‌کم قوی‌تر شده و بدنتان خوش‌فرم‌تر می‌شود. عضلات مغز هم همینطور هستند. باید به صورت مداوم و با پشتکار روی عضلات مغزتان هم کار کنید. این تنها راهی است که از طریق آن خواهید توانست تغییری بادوام در ذهن ناخودآگاهتان ایجاد کنید.

اکثر وقایع روزمره کاملا خوب یا کاملا بد نیستند؛ اما اگر ذهن ناخودآگاه شما به این سمت متمایل باشد که روحیه بدی داشته باشید احتمالا اتفاقات روزمره را به شکل منفی و بد می بینید. برعکس این مساله هم صدق می کند: اگر ذهن ناخودآگاهتان نگرش و روحیه مثبتی داشته باشد، شما حتی به اتفاقات ناخوشایند و ناراحت کننده هم با دید خوب و مثبتی نگاه می کنید و به راحتی با آنها کنار می آیید.

ذهن انسان به طور کلی در 4 حالت ذهنی قرار می گیرد: بتا، آلفا، تتا و دلتا. تشخیص این حالت ها با امواجی که مغز ساتع می کند و توسط دستگاه مخصوصی تشخیص داده می شود، امکان پذیر است. حالت بتا، حالت عادی ذهن ماست. حالتی است که در آن هوشیاری کامل داریم و بیداریم. فرکانس امواج در این حالت بالاتر از بقیه حالتهاست. ما در بیشتر ساعتهای بیداریمان در حالت بتا قرار داریم. حالت آلفا حالتی است که در زمان بیداری ذهن ما به صورت ریلکس از اتفاقات و موضوعات اطراف جدا شده و به استراحت می پردازد. وقتی که به جایی خیره می شویم و ذهن ما بدون کنترل رویاپردازی می کند، در واقع به حالت آلفا فرو رفته ایم. حالت تتا، حالتی شبیه آلفاست ولی عمیق تر از آن و گاهی در آن، الهامات، مکاشفه و خلق آثار هنری اتفاق می افتد. و اما حالت دلتا، حالتی است که ذهن در آن به خواب فرو می رود و کاملاً از حالت خودآگاه خارج می شود. حالتهای آلفا و تتا، دروازه های ورود شما به دنیای ناخودآگاهتان هستند.

لیستی از عادات مفید برای داشتن سبک زندگی سالم

اگر به دنبال عادات و سبک زندگی سالم میگردید ، لیست زیر مسلما برایتان مفید خواهد بود. 

تلاش برای داشتن سبک زندگی سالمتر میتواند تا حدودی دشوار باشد. مخصوصا در این عصر که با حجم زیادی از استرس، عدم اطمینان، غذاهای سریع اما ناسالم احاطه شده ایم. 

وقتی جوانتر هستیم تقریبا تا اواسط دهه سوم زندگیمان، واقعا نیازی نیست خیلی نگران سلامتی و انتخاب نوع زندگیمان باشیم. اما زمانی فرا میرسد که باید در قبال آن، برخی وظایف را به انجام برسانیم تا به نحوی سلامتی خود را تضمین کنیم.

تغییرات کوچک قادرند نتایج بزرگی به همراه داشته باشد، و این همان جایی است که نقش ایجاد عادات سالم در زندگی پر رنگ تر میشود.

در این مطلب قصد داریم لیستی از بهترین عادات سالم رو عنوان کنیم که اکثر افراد به منظور توجه به سلامتی خود بکار میگیرند. 

برخی از این موارد ممکن است ساده به نظر برسند اما تاثیری که آنها در بلند مدت ایجاد میکنند اهمیت فراوانی دارد.

1. خوردن میوه و سبزیجات بیشتر

میدانم شاید الان شبیه والدینی جلوه کنم که مدام در تلاشند حرف ها و نکات تکراری رو به ما گوشزد کنند، اما بزرگسالان زیادی هستند که به اندازه کافی مواد غذایی تازه نمیخورند. 

میوه و سبزیجات برای سالم و سرحال ماندن فرد بسیار حائز اهمیت است. میتوان مزایای بسیار زیادی برای مصرف میوه و سبزیجات برشمرد. 

بهتر نیست پولی را که صرف سیگار و چیپس و برخی مواد خوراکی مضر میکنید، صرف خرید مواد ارگانیک و سالم بکنید؟

2. بصورت مرتب ورزش کنید و یک برنامه فیتنس تدارک ببینید.

کاملا ساده وطبیعی است که به خاطر تشکیل خانواده یا مشغله کاری ورزش را از یاد ببرید. اما یکی از بدترین اشتباهی که میتوان مرتکب شد این است که به ظاهر خودتان اهمیت ندهید چون رسیدن به سطح دلخواهی از فیتنس اصلا کار آسانی نیست. پس به فکر یک برنامه هرچند سبک تناسب اندام باشید.

3. انجام حرکات کششی بیشتر

اکثر افراد از میزان اهمیت انجام حرکات کششی بی اطلاعند. حرکت کشش نه تنها انعطاف‌پذیرتری را افزایش میدهد بلکه در خیلی از زمینه های دیگر زندگی روزمره مفید خواهد بود.

حرکات کششی محافظت از عضلات شما را پس از تمرین تضمین کرده، باعث میشود که بدنتان شل شده و برای تحرک در تمام طول روز آماده شود و نیز برای کمر مفید خواهد بود.

4. ورزش های هوازی، همدم شما 

هرچند وقت یکبار باید برای سلامتی قلب تمرینات هوازی انجام بدهید. خصوصا اگر میخواهید در آینده پاداش های بزرگی  دریافت کنین. ورزش های هوازی و رژیم غذایی سالم بهترین راه های دستیابی به آنهاست. در ضمن ورزش هوازی به معنای کیلومتر ها دویدن نیست. راه های زیادی برای انجام اینگونه تمرینات وجود دارد که با رجوع به منابع معتبر میتوانید تعدادی از آنها را برگزینید و در برنامه خود بگنجانید.

5. زیاد پیاده روی کنید

تلاش برای پیاده‌روی بیشتر به راحتی روی سلامتی جسمی و روحی تاثیرگذار است. جالب اینکه طول عمر با پیاده روی رابطه مستقیمی دارد. علاوه بر آن، بسیاری مزایای دیگر برای فردی که بصورت روزانه پیاده روی میکند وجود دارد. به کاهش وزن کمک کرده ، جریان خون را تنظیم میکند و با ایجاد یک حس خوب، ذهن سالمتری برای شما به ارمغان می‌آورد.

6. مثبت اندیشی

اگر تلاشتان برای دیدن طرف مثبت قضایا تا حد امکان زیاد باشد ، قطعا روی سلامت ذهنی و روحیتان تاثیرگذار خواهد بود و باعث میشود احساس بهتری داشته باشید. معمولا گفتن راحتتر از عمل کردن به آن است، اما تلاش برای مثبت فکر کردن و مثبت ماندن یک عادت سالم و باارزشی است که با تمرین میتوانید در خودتان ایجاد کنید. 

7. برای دیگران کاری انجام دهید

مهم نیست این کار تا چه حد اهمیت دارد، مهم اینه که با انجام یک کار برای دیگری احساس بسیار خوبی به دست خواهید آورد. 

8. تنفس عمیق

مقاله ها و مطالب زیادی برای اثبات این قضیه وجود دارد که بسیاری از ما به اندازه کافی تنفس عمیق تجربه نمیکنیم. بنابراین لازم است بصورت آگاهانه عمیق نفس کشیدن را تمرین کنیم. تنفس عمیق هم همانند پیاده روی برای سلامتی جسم و روح و نیز طول عمر مفید خواهد بود. 

9. برای خودتان وقت بگذارید

اخیرا عاشق این شده ام که روزی نیم ساعت بنشینم با خودم خلوت کنم. همیشه میان جمع بودن آسانتر است. حالا چه جمع خانواده باشد چه جمع دوستان و یا همکاران، همیشه به نظر می‌آید ما میان جمع هستیم. 

هر روز برای خودتان نیم ساعت فیکس زمان بگذارید که خودتان تنها باشید. تک و تنها با افکار خود سر کردن بسیار فوق‌العاده است. توصیه من این است که حتما امتحان کنید.

10.روزتان را با نوشیدن یک لیوان آب شروع کنید

هر روز موقع بیدار شدن، اولین چیزی که دستم را برایش دراز میکنم یک بطری آب است. این کار به متابولیسم بدن کمک کرده و به آن انرژی و شادابی میدهد. معمولا بسیاری از مردم روزانه آب کافی نمی نوشند. 

مطالعات نشان میدهد که نوشیدن آب به کاهش وزن هم کمک میکند. پس اطمینان حاصل کنید که روزانه به اندازه کافی آب بنوشید.





پرخاشگری و علل آن

در لغت نامه فارسی، پرخاشگری به معنای «ستیزه جویی» آمده است.  از نظر روانشناسی، هر عمل و رفتاری که به طور مستقیم در جهت هدفی و به منظور آزار و اذیّت رساندن به دیگران که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار گیرند اعمال شود» پرخاشگری نامیده می شود.

پرخاشگری برای بسیاری از ما معمولا یادآور اشکال جسمی آن مانند ضربه زدن و فریاد زدن و امثال این‌هاست. اما پرخاشگری روانی که ممکن است از آن غافل باشیم، می‌تواند بسیار آسیب‌زننده باشد؛ توهین یا تحریک کلامی شخص دیگر نمونه‌هایی از پرخاشگری کلامی، ذهنی و عاطفی است.

عده‌ای از صاحب نظران از جمله فروید و لورنز به ذاتی بودن پرخاشگری در انسان معتقدند. این دو معتقدند پرخاشگری انرژی نهفته‌ای است که به حالت هیدرولیکی و به تدریج در شخص متراکم و‌ فشرده می‌شود و نیاز به تخلیه پیدا می‌کند.


اگر این انرژی به نحوه‌ی مطلوب و سالم مانند ورزش و بازی تخلیه شود، جنبه‌ی سازندگی خواهد داشت، در غیر این صورت به گونه‌ای مخرب تخلیه می‌شود.


 به باور فروید، پرخاشگری عمدتاً ناشی از سرکوب غرایز است که به سوی خود و آزار به خود متوجه شده و سپس به آزار دیگران می پردازد. او معتقد بود که ریشه های پرخاشگری را باید در آرزوی مرگ یا غریزه مرگ جست و جو کرد که بر همه اشخاص حاکم است.

چندین نظریه درباره پرخاشگری وجود دارد که شاید مهمترین آن نظریه ناکامی باشد. نظریه ناکامی پرخاشگری بیانگر این مسئله است که به دنبال ناکامی، پرخاشگری بروز خواهد کرد. البته باید به خاطر داشت که پرخاشگری می تواند حالت پرخاشگری پنهان یا آشکار داشته باشد. یعنی ممکن است هدف پرخاشگری، خود فرد یا دیگری باشد. افزایش افسردگی، یأس و دلزدگی جوانان، انحراف های اجتماعی، فرار از خانه، اعتیاد، الکلیسم، ‌خودکشی و مانند این ها جلوه هایی از پرخاشگری پنهان هستند که متأسفانه در جامعه ایران نیز رو به فزونی است . 

سایر علل پرخاشگری به این شرح میباشند:

1.علل عصب شناختی: ناحیه ای در مغز وجود دارد با نام بادامه، که در انسان و سایر حیوانات با رفتارهای پرخاشگرانه ارتباط دارد. هرگاه این ناحیه را بصورت الکتریکی تحریک کنند، موجودات رام و سربراه، خشن و ستیزه‌جو میشوند. 

2. تستوسترون: برخی از مواد شیمیایی بر پرخاشگری تاثیر دارند.مثلا تزریق تستوسترون که یک هورمون جنس نر است ، پرخاشگری را در حیوانات افزایش میدهد. همچنین رفتار پرخاشگرانه، ترشح تستوسترون را افزایش میدهد. بر همین اساس پرخاشگری در مردان رایجتر است.

3.الکل: الکل به عنوان یک پادبازدارنده عمل میکند. این بدین معناست که الکل باعث میشود بازداری های اجتماعی فرد کاهش یابد و فرد بی احتیاط تر از مواقع معمولی رفتار کند. بدین ترتیب افراد مستعد خشونت، پرخاشگرتر میشوند.

4. درد و ناراحتی: درد و ناراحتی، پیش درآمدهای پرخاشگری هستند. اگر موجودی درد و رنج احساس کند و قادر نباشد از صحنه بگریزد، رفتار تهاجمی نشان خواهد داد و حمله ور میشود. به همین دلیل سایر اشکال ناراحتی بدنی مانند گرما، رطوبت، آلودگی هوا و بوی نامطبوع ممکن است آستانه پرخاشگری را پایین آورد. بر همین اساس، ثابت شده است که هرچه روز گرمتر باشد، احتمال اینکه جرائم خشونت آمیز روی دهد نیز بیشتر میشود. 

5. یادگیری اجتماعی: بسیاری از عواملی که باعث ایجاد پاسخ پرخاشگرانه یا مانع پرخاشگرانه میشوند، زاییده یادگیری اجتماعی هستند. طبق نظریه یادگیری اجتماعی، رفتارهای اجتماعی از طریق مشاهده رفتار دیگران و تقلید از آنها فرا گرفته میشود. 

از دیگر عوامل میتوان به تاثیر رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی در افزایش میزان پرخاشگری در کودکان و بزرگسالان اشاره کرد.


بریده هایی از کتاب وقتی نیچه گریست

وقتی نیچه گریست، اثر اروین دیالوم، روان درمانگر اگزیستانسیالیسم، رمان نویس و استاد دانشگاه استنفورد است.اروین دیالوم در رمان هایش با مهارت تمام خواننده را با موضوعات و مطالب مربوط به مکتب اگزیستانسیالیستی و در نتیجه ترس ها و رنج های وجودی  آشنا میکند. بنا به رویارویی شخصیت های رمان هایش با دلهره های هستی، خواننده نیز به کلی تحت تاثیر قرار میگیرد و همانند فیلم های مهیج، تمایل او به پیگیری ادامه ماجرا بیشتر میشود. 

 نویسنده در این کتاب کلیاتی از تفکرات و فلسفه نیچه را در قالب رمانی دلچسب و گیرا ارائه میدهد. این رمان بیشتر به دلیل ساده نویسی و طرح کلی جذابی که دارد موفقیت زیادی کسب کرده و میشه گفت یکی از شاهکارهای اروین دیالوم می باشد که خواندن آن به همه آنهایی که اهل کتاب خواندن هستند توصیه میشود. بی شک این کتاب را باید جزو کتابهایی به حساب آورد که قبل از مرگ باید آنها را خواند. در اینجا قسمت هایی از این کتاب را انتخاب کرده ام که خواندنش برای شخص من جذاب بوده و از خواندنش لذت بردم. امیدوارم که شما نیز از آن لذت ببرید:


چشیدن طعم مرگ به من وسعت دید و شجاعت بخشیده است. آنچه مهم است شجاعت خود بودن است. بله من بیماری ام را باید تقدیس کنم، چون تمرینی است برای تن در دادن به رنج وجود.


 موفقیت من در نویسندگی، به دلیل هوش و فضیلت زیاد به دست نیامده ، بلکه ناشی از شجاعت و اشتیاقی است که موجب میشود خود را از آسایشی که توده مردم به دنبال آنند، آزاد کنم و با تمایلات قوی و شرارت بار رودررو شوم.


متفکران بزرگ همواره مصاحبان خود را برمی‌گزینند، با افکار خود سر میکنند و اجازه ی مزاحمت به توده مردم نمیدهند.

 شهوانیت بخشی از زندگی و طبیعت است، اما نه بخش برتر آن. در واقع دشمن مهلک بخش برتر است.

 شهوانیت ماده سگی است که پاشنه پای ما را به دندان میگزد، و هرگاه قطعه گوشتی از او دریغ شود، این ماده سگ، خوب میداند چگونه به دریوزگی بخشی از روح بنشیند. شهوت، برانگیختگی و شهوترانی همگی اسیر کننده اند. مردم عامی زندگی را همچون خوکی سپری میکنند که از آبشخور شهوت تغذیه میشود.


 وظیفه ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است. نه تولید موجودی پست تر. هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند.اگر شهوت راه بر این تکامل میبندد، باید بر آن نیز چیره شد.


من متقاعد شده ام که سرچشمه ترس تو در همین انتخاب نکردن زندگیت است و زندگی ات را نزیسته ای. چه سهمناک است این جمله که تو زندگی ای را زیسته ای که برایت مقرر شده بود و چه سهمناک است روبرو شدن با مرگ، وقتی هیچگاه آزادی ات را، با همه خطرهایی که داشته، طلب نکرده ای.


 آیا از خود پرسیده اید که چرا همه فلاسفه بزرگ افسرده و عبوسند؟ آیا از خود پرسیده اید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوشرو هستند؟ تنها آنانکه فاقد روشن بینی اند: مردم عامی و کودکان...قدرت و رشد نتیجه پاداش رنج است.


 تو میخواهی خودت شوی، چند بار این را از تو شنیده ام؟ چند بار زار زده ای که هرگز آزادی ات را نشناخته ای؟ مهربانی، وظیفه و ایمان میله های زندان تو هستند. این پاکدامنی های حقیر تو را هلاک خواهند کرد.تو باید شرارت را در وجود خود بشناسی، نمیتوان نیمه آزاد بود: غرایزت نیز تشنه آزادی اند، سگان وحشی در سرداب وجودت برای رهایی پارس میکنند.

 برای ساختن فرزندان، باید نخست خویشتن را بسازی. در غیر این صورت فرزندان را برای نیازهای حیوانی ، فرار از تنهایی یا پر کردن چاله های وجودت پدید آورده ای.


 او هرگز درنیافته که وظیفه اش،به کمال رساندن جوهر خویش است و اینکه باید بر خود، فرهنگ، خانواده،شهرت و خوی پست حیوانی اش غلبه کند تا آنی شود که هست.او هرگز رشد نمیکند، هرگز پوسته نخست را پاره نمیکند، امید را با دستیابی به اهداف مادی و تخصصی اشتباه گرفته و به این اهداف هم رسیده است. ولی صدایی که میگفته خودت شو هرگز خاموش نشده است. پس در ناامیدی لغزیده و در دام نیرنگی افتاده که در کمینش بوده بدون آنکه تا امروز موضوع را به درستی دریافته باشد.


 دلباختگان حقیقت از دریای توفانی و چرکین نمی هراسند، آنچه ما را میترساند آب کم ژرفاست.

کنار آمدن با بی اعتباری و بدنامی ساده تر از کنار آمدن با عذاب وجدان است. وآنگهی من حریص نیستم، برای انبوه مردم نمی‌نویسم. شاید شاگردان من هنوز به دنیا نیامده باشند…