کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
کیمیای سعادت

کیمیای سعادت

کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است پس همه ما می‌توانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.

کرونا و عبور از مسئله مرگ


اپیکور فیلسوف بزرگ میگوید: آن‌جا که من هستم، مرگ نیست و آن‌جا که مرگ هست، من نیستم. پس ترس از مرگ چرا؟».
شیوه مواجه آدمی با مقوله مرگ تأثیر شگرفی بر شیوه زیستن او دارد به‌گونه‌ای  کـه میتواند انسان را به سوی زندگی اصیل و معنادار سوق دهد یا موجب یأس، ناامیـدی و پوچی و بی معنایی زندگی باشد.
مرگ آن‌قدر طبیعی و گریزناپذیر است که وقتی به گمان خود هیچ علتی برای پایان زندگی نمی‌یابیم، علت را “مرگ طبیعی” مینامیم.
در روزگار مدرن  به دلیل تزلزل و تردید انسان،این ترس هر روز فراگیرتر شده و به مثابه اضطراب اساسی مـدرن بـروز و ظهـور یافتـه است؛ به طوری که تمام تلاشهای انسان مدرن معطوف به فرار از این ترس است.
غیر از طبیعی بودن مرگ، ترس از خود مرگ نیز آنقدر طبیعی است که به گفته روانشناسان، محرک تمام انگیزه های ما در زندگی مانند حفظ بقاست.
جدای از مرگ طبیعی، مرگ بر اثر سوانح و بیماری همیشه در کمین ما بوده و هست، اما ما انسان‌ها معمولاً آن‌ها را فراموش می‌کنیم و چندان جدی نمی‌گیریم.
خوب یا بد، ما غافلان از مرگ، ما که عادت کرده‌ایم از کنار این مسئله بگذریم و آن را نبینیم، اکنون با آن روبرو شده‌ایم:

کرونا اگر چه از بسیاری از عوامل مرگ‌آور دیگر مانند استاندارد نبودن اکثر خودروهایمان و یا ویروس آلودگی هوا، ضعیف‌تر است، اما از آنجا که شکل گسترش و شیوع آن، شبیه یک بخت آزمایی است می‌تواند برای بسیاری از ما نگران‌کننده باشد. انگار به اجبار ما را به یک بازی خطرناک کشانده اند و هرچند احتمال زنده‌ماندن ما در این بازی بالا به نظر می‌رسد، اما بی قاعدگی این بازی باعث شده که گروهی از ما خود را ببازیم.
شیوه درست رویارویی با این نگرانی، غیر از دستورالعمل های معمول، “عبور از مسئله‌ی مرگ” است: این که یک بار “بپذیریم” ممکن است هریک از ما برنده این نابخت آزمایی شویم. واقعیتی که پیش از کرونا هم وجود داشته اما در چشم بسیاری از ما، هیچ وقت جدی گرفته نشده است.
پس از پذیرش چنین واقعیتی، میتوانیم به خودمان برگردیم، اینکه تا این لحظه عمرمان چگونه گذشته است.ببینیم با عمرمان چه کرده‌ایم: به خاطر همه ی کارهای خوبی که کردیم؛ همه‌ی کارهای بدی که می‌شد بکنیم و نکردیم؛ همه‌ی تلاش‌هایی که به خرج دادیم و دستاوردهایی که کسب کردیم؛ و همه‌ی دستاوردهایی که کسب نکردیم اما نتوانستند تلاش‌مان را کم و امیدمان را ناامید کنند، به خودمان افتخار کنیم.
به خودمان، به خاطر همه‌ی آنچه تا امروز گذرانده‌ایم – حتی اگر فردایی در کار نباشد – آفرین بگوییم. آری این بار با نگاه همدلانه به خودمان نگاه کنیم و خودمان را دوست بداریم.
سپس میتوانیم به خود متعهد شویم که در صورتی که زمستان سال بعد نیز زنده بودیم چه کارهایی بکنیم: از تابستان یا زمستان سال بعد بگوییم؛ از همه‌ی کارهایی که اگر ماندیم، انجام خواهیم داد؛ کتابهایی که خواهیم خواند؛ سفرهایی که خواهیم رفت؛ و عشق‌هایی که خواهیم ورزید.