راه نرفته---- رابرت فراست
یکشنبه 16 دی 1397 19:13
دو جاده در جنگلی زرد از هم دور میشدند، و دریغا که من نمیتوانستم هر دو را سفر کنم و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم و به یکیشان تا میتوانستم، نگریستم تا آنجا که جاده در لابهلای درختها و شاخهها خم شده بود؛ پس راه دیگر را برگزیدم، جادهای به زیبایی عادلانهی همان جاده، شاید چیزی بهتر را طلب میکردم زیرا که...